ندای گیلان:نمی دانم چرا در یک حالت جنون آمیز، ماجرای خیانت همسرم را با انتقامی زشت و بی شرمانه پاسخ دادم، به گونه ای که با این رسوایی بزرگ، آبرو و حیثیت خود و خانواده ام را به باد دادم اما ای کاش…
این ها بخشی از اظهارات زن ۳۰ ساله ای است که پس از شکایت همسرش به اتهام خیانت به کلانتری احضار شده است. این زن جوان که آثار ندامت در چهره اش موج می زد، با بیان این که با همسرم برای طلاق توافق کرده ایم اما کاش در این منجلاب گرفتار نمی شدم، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: در خانواده ای متوسط به دنیا آمدم و دوران کودکی و نوجوانی خوبی را گذراندم.
پدرم فروشگاه موادغذایی داشت و شبانه روز برای معاش خانواده اش زحمت می کشید تا من و خواهر و برادرانم کمبودی را احساس نکنیم. من که فرزند بزرگ خانواده بودم، همواره مورد توجه قرار می گرفتم. پدرم همه امکانات رفاهی و تحصیلی را برایم فراهم می کرد اما من بعد از گرفتن دیپلم، درس و مشق را رها کردم و در کنار مادرم به امور خانه داری پرداختم تا این که حدود هشت سال قبل به تشویق پدرم در آزمون دانشگاه شرکت کردم و در رشته حسابداری در یکی از دانشگاه ها پذیرفته شدم.
این در حالی بود که رفتار و پوشش من با دیگر همکلاسی هایم تفاوت اساسی داشت چون من در یک خانواده سنتی رشد کرده بودم و به قول دوستانم اهل هیچ برنامه ای نبودم. هنوز چند ماه بیشتر از آغاز سال تحصیلی نگذشته بود که احساس کردم یکی از همکلاسی هایم با هر بهانه ای سعی دارد با من همکلام شود. من هم از او فاصله می گرفتم و به بسیاری از خواسته هایش مانند گرفتن جزوه و کتاب درسی پاسخ سربالا می دادم.
با این حال او روزی در محوطه دانشگاه مقابلم ایستاد و با تعریف و تمجید از سنگینی و وقار من در محیط دانشگاه گفت که قصد ازدواج با مرا دارد. خیلی مودبانه از او خواستم با خانواده ام صحبت کند اما «فردین» اصرار داشت اجازه بدهم برای شناخت بیشتر از یکدیگر مدتی با هم در ارتباط باشیم. بدین ترتیب رابطه من و فردین در حالی دو سال به طول انجامید که مدعی بود به خاطر نداشتن شغل و درآمد نمی تواند زیر بار ازدواج برود.
در عین حال او با اصرار من بالاخره خانواده اش را به خواستگاری ام فرستاد و مراسم عقدکنان کوچکی برگزار کردیم تا تحصیلات من به پایان برسد. اما وقتی هر دو نفرمان مدرک کارشناسی حسابداری را گرفتیم، فردین گفت که قصد ادامه تحصیل دارد و من هم با خواسته اش مخالفتی نکردم.
خلاصه نامزدم در مقطع کارشناسی ارشد یکی از دانشگاه های تهران پذیرفته شد. در این شرایط با تصمیم بزرگ ترها و با برگزاری مراسم ساده عروسی، من هم راهی تهران شدم تا همسرم تنها نباشد.
این گونه بود که منزلی ۴۰متری در حاشیه شهر اجاره کردیم و مشغول زندگی شدیم. فردین صبح به دانشگاه می رفت و بعدازظهرها در یک مرکز تولیدی کار می کرد تا مخارج تحصیل و زندگی را فراهم کند. صاحبخانه که در طبقه بالا سکونت داشت، خیلی به ما محبت می کرد تا سختی روزگار را احساس نکنیم.
چند ماه بعد، همسرم در یک آزمون دولتی پذیرفته شد و به استخدام دولت در آمد. در حالی که تازه رنگ خوشبختی را می دیدم متوجه رفتارهای مشکوک فردین شدم. سوءظن مانند خوره به جانم افتاده بود، به طوری که محبت های بیش از اندازه زن صاحبخانه به فردین آزارم می داد. آرام آرام متوجه ارتباط نامتعارف آن ها شدم، اما چیزی به همسرم نگفتم و به روی خودم نیاوردم.
تا این که یک روز زمانی که همسرم در منزل حضور داشت به بهانه خرید از منزل خارج شدم و سر کوچه ایستادم. حدود نیم ساعت بعد وقتی به خانه بازگشتم، فردین در منزل نبود. بی درنگ به طبقه بالا رفتم و از آن چه می دیدم شوکه شدم. زن صاحبخانه که ۱۰سال از فردین بزرگ تر بود، با پوششی زننده کنار او نشسته بود. از شدت ناراحتی فقط جیغ می کشیدم و گریه می کردم.
فردین هم مدام از من عذرخواهی می کرد و مدعی بود فریب خورده است و اشتباهش را جبران می کند. بعد از این ماجرا صاحبخانه متوجه موضوع شد و ما را از منزلش بیرون کرد. به همین دلیل دوباره شهرمان بازگشتیم و من هم در حالی در یک شرکت خصوصی مشغول کار شده بودم که به هیچ کس در این باره چیزی نگفتم.
چند ماه بعد فهمیدم همسرم هنوز هم با آن زن ارتباط دارد. تازه متوجه شدم بعد از آن ماجرا، صاحبخانه همسرش را طلاق داده و او به عقد موقت فردین در آمده و در زندگی می کند. به همین دلیل تصمیم به انتقام از فردین گرفتم و با یکی از همکارانم وارد رابطه غیراخلاقی شدم تا این که …
شایان ذکر است، پرونده این زوج جوان در حالی به دستور سرهنگ نادی (رئیس کلانتری) مورد بررسی قرار گرفت که این زوج تصمیم به طلاق توافقی گرفتند.
Friday, 22 November , 2024