هر چند امروزه آزادسازی دیرالزور و فراقت از مبارزه با داعش گامی جدی به سوی حل بحران در سوریه است، اما نباید از نظر دور داشت که اکنون سوریه در لایههای زیرین تحولات خود با دو مساله مهم و پیچیده درگیر است.
به گزارش ندای گیلان، آزادسازی شهر استراتژیک دیرالزور در شرق سوریه و همچنین تصرف قائمیه توسط نیروهای عراقی، اکنون میتوان به صراحت اعلام کرد که نفس داعش در عراق و سوریه به شمارش افتاده است. پیشروی همزمان نیروهای عراقی در غرب و نیروهای سوری در شرق این کشور باعث شده است تا عناصر تروریستی داعش در منطقه بوکمال مستقر شده و در محاصره کامل نیروهای دولتی عراق و سوریه قرار بگیرند. در همین رابطه منابع خبری گزارش میدهند که اکنون بوکمال محل تجمع نیروهای رانده شده داعش از دیرالزور و بوکمال بوده و در حدود هزار نفر از این نیروها در حال مقاومتی نهایی هستند.
طبق برآوردهای صورت گرفته و از زمان فشار همهجانبه بر روی داعش که از ماههای گذشته شدت یافته است، گفته میشود که داعش 96 درصد از سرزمینهای اشغالی خود را از سه سال گذشته تاکنون از دست داده و مقاومت فعلی آنها به منظور زمان خریدن برای تغییر فاز احتمالی و خارج کردن نیروها از عراق و سوریه استوار است.
آواری که بر سر منطقه خراب شد
گروه داعش سه سال پیش همچون آواری بر سر عراق خراب شد و نه تنها در میان بهت و حیرت همگان مناطق وسیعی از غرب و شمال این کشور را به تصرف خود درآورد، بلکه توانست از فضای نامساعد سوریه بهره جسته و سیطره خود را در این کشور نیز تحکیم بخشد؛ به طوری که حتی مرکز خلافت خود خواندهاش را شهر رقه در شرق سوریه قرار داد. در این میان برای تحلیل داعش دو نکته مهم وجود دارد که باید در کنار سایر تحلیلها از فراز و فرود داعش مورد توجه قرار بگیرد.
نخست اینکه داعش نسل سوم بنیادگرایی معاصر پس از طالبان و القاعده در منطقه خاورمیانه است که به شکل بسیار خشونتبارتری از سلفهای پیشین خود بروز و ظهور یافت و در ارعاب و خشونت آنچنان گوی سبقت را از آنها ربود که حتی سران القاعده و طالبان را مورد تکفیر قرار داده و به مقابله مستقیم با آنها روی آورد. این گروه تروریستی توانست به شکل کاملاً غافلگیر کنندهای با استفاده از ابزار نوین به جنگ دنیای نوین برود و آغاز کننده نسل چهارم بنیادگرایی لقب بگیرد. استفاده از ابزار الکترونیک و شبکههای اجتماعی برای یارگیری توسط داعشیها، دامنه عملیاتی این گروه را محدود به سوریه و عراق نکرده و توانست تمام دنیا از جمله اروپا و آمریکا را نیز درنوردد. در اینجاست که شاهدیم جوانان اروپایی از قلب این قاره به راحتی جذب داعش شده و به عنوان بازوی اجرایی این گروه عمل میکنند.
در این رابطه استیون امرسون در کتاب خود با عنوان (جهاد آمریکایی: تروریست ها در میان ما زندگی می کنند) توضیح می دهد: جهانی شدن مناسبات در قالب اقتصاد بین الملل و نیز نحوه عملکرد نظام جهانی باعث شده است هواداران خلافت و
تروریست ها به شیوه عجیبی در همسایگی ما به سر ببرند و با توجه به اینکه اینترنت و فضای مجازی بزرگترین پشتیبان آنها است، عملاً نفی و طرد آنها مسیر نخواهد بود و سربازان آنها تنها یک کلیک با ما فاصله دارند.
پس فارغ از نحوه برخورد و مقابله با داعش و اینکه چه کشورهایی در منطقه از این گروه تروریستی برای پیشبرد منافع کوتاه مدت خود استفاده ابزاری کردهاند، باید گفت که پدیده داعش معلول شرایط اجتماعی منطقه خاورمیانه است که توانسته در این بستر بروز و ظهور کند. این گروه بدون پشتوانه و خاستگاه اجتماعی توان چنین حرکتی در طول سه سال نداشت و اکنون نیز با تخریبهایی که از لحاظ فرهنگی و اجتماعی از خود بر جا گذاشته است تبعاتی بلندمدت و چند دههای برای شرایط اجتماعی مردم خاورمیانه دربر خواهد داشت.
در همین راستا میتوان گفت که پدیدهای به نام تروریسم که در مفهومی به نام امنیت طبقهبندی میشود به مانند سایر مفاهیم سیاسی جنبهای چندگانه دارد که هنوز تعریف مشخصی از آن نمیتوان داشت؛ لذا پیچیدگی تلاش برای درک نحوه تعریف امنیت دارای دو علت مشخص است. اول اینکه بررسی های امنیت یکی از شاخه های فرعی روابط بین الملل محسوب می شود که همچنان در نظریه های اصلی آن اختلاف نظر عمیقی میان مکتب های مختلف وجود دارد. دوم، در ماهیت مفهوم امنیت، عناصری هنجاری وجود دارد که باعث می شود تحلیل گران و
سیاست گذاران، قادر نباشند از طریق بررسی داده های تجربی روی تعریف واحدی به توافق برسند. بنابراین چگونگی دریافت ما از امنیت بستگی به انواع قیود و چند و چون هایی دارد که به آن می زنیم.
امروزه بحث اعظم مجادلات صورت گرفته بر سر مساله ای به نام امنیت، حول دو پرسش تعیین کننده دور می زند. نخست اینکه در بحث مربوط به امنیت، چه کسی یا چه چیزی باید مورد توجه قرار بگیرد. آیا دولت ها یا گروه های مبتنی بر ملیت مورد توجه قرار دارند یا اینکه جنسیت و افراد باید مورد بررسی قرار بگیرند؟ مساله دوم این است که چه چیزی یا چه کسی امنیت را تهدید می کند؟ دولت ها و سیاست گذاران یا تهدیدهای دیگری از قبیل محیط زیست، بازیگران غیر دولتی و گروه های تروریستی؟ در همین راستا دو مساله کلیدی دیگر نیز وجود دارد که رابطه تنگاتنگی با دو پرسش بالا ایجاد می کند. اینکه چه کسی امنیت را تدارک می بیند و برای تدارک آن باید از چه
شیوه هایی بهره گرفت؟
دو نکته کلیدی برای دوران پس از داعش
با این توضیحات باید گفت که نکته دوم در خصوص تضعیف داعش و از دست دادن بخش وسیعی از قلمرو این گروه در عراق و سوریه، تنها بخشی از معادلات پیچیده مدیریت بحران در این کشورها محسوب میشود. عراق هم اکنون دچار یک شکاف سیاسی و اجتماعی عمیق بوده و دولت این کشور ناتوان از مدیریت این شکافهای سیاسی و اجتماعی همه روزه شاهد عمیقتر شدن این گسل است. مساله همهپرسی اقلیم کردستان و درگیریهای ایجاد شده در شمال این کشور با وضعیت آتش زیر خاکستر سایر قومیتهای این کشور به خصوص اهل تسنن که میزان تعارض آنها با دولت مرکزی از همان زمان بروز داعش به وضوح مشاهده شد اکنون مهمترین مبحثی است که آینده مردم عراق را مشخص خواهد کرد.
از سوی دیگر سوریه نیز با هفت سال جنگ داخلی
خانمان سوز که منجر به کشته و آواره شدن میلیونها نفر و همچنین نابودی تمامی زیرساختهای این کشور شده است به نظر میرسد با تضعیف داعش اکنون وارد مرحله جدیدی از مدیریت بحران شده است. آنچه مبرهن است این است که داعش همانطور که در بالا نیز به آن اشاره شد، به واسطه چینش سیستم و ساختاری و همچنین ماهیت اجتماعی آن نابود نمیشود بلکه تنها در زمان حاضر فاز عملیاتی آن تغییر مییابد. این گروه اکنون به واسطه نحوه کنش قادر است بدون سرزمین نیز به حیات خود ادامه داده و با تغییر فاز به سمت عملیاتهای کور در منطقه و حتی اروپا و آمریکا میل کند.
هر چند امروزه آزادسازی دیرالزور و فراقت از مبارزه با داعش گامی جدی به سوی حل بحران در سوریه است، اما نباید از نظر دور داشت که اکنون سوریه در لایههای زیرین تحولات خود با دو مساله مهم و پیچیده درگیر است. نخست اینکه داعش، جبهه النصره، احرار و الشام و … تنها بخش شناخته شدهای از گروههای تروریستی در سوریه هستند و بخش قابل ملاحظهای از این جریانهای افراطی همچون کوه یخ در لایههای زیرین قرار دارند. زندهیاد غضنفر رکنآبادی سفیر سابق ایران در لبنان که در حادثه منا به شهادت رسید، زمانی اذعان می کرد که در سوریه بیش از 2هزار گروه تروریستی وجود دارد که تنها سه گروه از آنها تحت تحریمهای شورای امنیت قرار گرفتهاند.
از سوی دیگر با عبور از فاز مقابله با داعش در سوریه، اکنون مساله اصلی نحوه برخورد گروههای مخالف با دولت سوریه برای آینده سیاسی این کشور است. هر یک از این گروههای مخالف اکنون برای خود مطالباتی دارند که گزینههای متعدد برای مصالحه را بسیار پیچیده و مبهم میسازد و از این رو است که اشتباهی کوچک بر سر تعاملات آتی در سوریه میتواند این بار به جنگ قدرت میان گروههای مختلف منجر شده و شعلههای جنگ داخلی را تشدید کند.
چه باید کرد؟
با این تفاسیر و به منظور مدیریت این بحران خانمان سوز که تمامی کشورهای منطقه را تهدید میکند توجه به یک نکته آن هم در شرایط وخیم فعلی ضروری است. به طور کلی مساله تروریسم و ناامنی را میتوان با تمام تفسیرهای متفاوت آن در دو بعد سیاسی و اجتماعی مورد توجه قرار داد که هر کدام از آنها راه حل متفاوتی را طلب می کند. پدیده های سیاسی نیازمند به کارگیری ابزارهای سیاسی از قبیل مذاکره، میانجی گری، تحریم، تهدید و حتی جنگ است. از سوی دیگر پدیده های اجتماعی، نیازمند ریشه یابی اساسی و طی روندی تدریجی است و برای مشخص شدن علت مساله باید عمق پدید آورنده آن را در نظر گرفت. امروز جهان به طور عام و خاورمیانه به طور خاص با مشکلاتی از قبیل فقر، ناکارآمدی دولتها، خشونت و تبعیض روبرو است و این امر با پیوند خوردن به ابهام در نظم بین المللی، باعث شکل گیری گروه های فروملی فراوانی شده است. لذا با توجه به این امر، باید یک نکته کلیدی را مدنظر قرار داد و تاکید کرد که مداخله و سیاست های قدرت های بین المللی و
منطقه ای معلول شکل گیری گروه های تروریستی و افراط گرا بوده و علت اصلی را باید در خاستگاه های اجتماعی آن مورد بررسی قرار داد. مساله ای که این گروه های افراط گرا در قالب جریانات فروملی ایجاد کرده اند بیشتر پدیده ای اجتماعی است و به اشتباه دولت ها برای مهار آنها با ابزار سیاسی سبب باز تولید هر چه خشونت بارتر آن شده است. با نگاهی به گذشته در می یابیم که گروهای افراطی از طالبان تا القاعده و امروز داعش و گروه هایی همچون بوکوحرام، جبهه النصره و … به صورت افراطی تری بازتولید شده و به صنعتی خشونت بار تبدیل شده اند . به کارگیری ابزار سیاسی برای این پدیده پیچیده اجتماعی هر چند ممکن است مساله را به صورت موقت کم رنگ سازد، اما همانطور که شواهد نشان می دهد، این امر بار دیگر بازتولید می شود.
دکتر قاسم افتخاری از اساتید برجسته روابط بین الملل دانشگاه در این خصوص معتقد است: جهان ما جهان نابرابری است و نارضایتی هاست که اینگونه جنبش ها را پدید آورده است. در واقع هیچ انسان مرفهی تفنگ بر نمی دارد تا جان خود را به خطر بیندازد. بنابراین از یک سو می توان مسائل را به صورت موقت حل کرد، یعنی با سرکوب گروه های فروملی، مدتی آرامش را برقرار کرد. راه دیگر به صورت ریشه ای است و دولت – ملت ها باید برای این مساله به فکر چاره باشند. شما گلدانی دارید که در آن درختی کاشته اید؛ گلدان در طول زمان ثابت مانده اما درخت رشد کرده است. زمانی می رسد که این گلدان نمی تواند وظیفه اولیه خود را انجام دهد و در این حالت دو اتفاق باید صورت بگیرد. یا باید درخت از بین برود و یا اینکه گلدان بشکند. واقعیت این است که تمام تلاش ها در این جهت است که این گلدان حفظ و به هر نحوی نگهداری شود. اکنون این گلدان دیگر جوابگو نبوده و استمرار این امر سبب باز تولید خشونت و پیچیده تر شدن بحران امنیت منطقهای و بین المللی خواهد بود.
Saturday, 23 November , 2024