به گزارش ندای گیلان،امروز 14 تیرماه مصادف با اتفاقات بزرگی در تاریخ سیاسی جهان از جمله استقلال آمریکا از انگلیس است که در بسته “تاریخ به روایت امروز” ندای گیلان به آن می پردازیم.
استقلال آمریکا از انگلیس
کشور جمهوری فدرال ایالات متحده آمریکا با 9/363/364 کیلومتر مربع وسعت در قاره آمریکای شمالی و در کنار اقیانوس آرام و اطلس قرار دارد. پایتخت آمریکا، واشنگتن دیسی و شهرهای مهم آن، نیویورک، لسآنجلس، شیکاگو، دیترویت و فیلادلفیا هستند. جمعیت آمریکا حدود 278 میلیون و پانصدهزار نفر است. پیشبینی میشود جمعیت آمریکا تا سال 2025 در حدود 326 میلیون نفر شود. واحد پول این کشور دلار و زبان رسمی آنها انگلیسی است. سرزمین آمریکا طی هزاران سال، محل زندگی سرخپوستان بود تا این که پس از کشف این سرزمین در اواخر قرن پانزدهم، کشورهای مختلف اروپایى هر کدام قسمتی از آمریکا را تصرف کردند. با مهاجرت بیشتر اروپاییان، میلیونها برده افریقایى نیز برای کار در مزارع و کارخانهها به آمریکا آورده شدند. از اوایل قرن هجدهم، نهضت استقلالطلبی در آمریکا آغاز شد و مهاجرنشینان با کمک نیروهای انگلیسی، سربازان فرانسوی را از آمریکا بیرون راندند. پس از این پیروزی، مهاجران به مخالفت با انگلیسیها برخاسته و در سال 1775م جنگ دو طرف آغاز شد.
این جنگ علیرغم اعلام استقلال آمریکا در 4 ژوئیه 1776م همچنان ادامه یافت تا این که در سال 1778 به شکست انگلیس و استقلال نهایى آمریکا منجر شد. پس از آنکه با اتحاد میان 13 ایالت مهاجرنشین، کشور ایالات متحده آمریکا پا به عرصه جغرافیای سیاسی گذاشت، دستیابی و تسلط بر تمامی مناطق حد فاصل اقیانوس اطلس و اقیانوس آرام در برنامه هیات حاکمه این کشور قرار گرفت. براین اساس به وسیله تهدید، تطمیع، معامله، تصرف و خرید، سایر مناطق موجود، تحت سیطره آمریکا درآمد و در این راه بسیاری از بومیان محلی و نیز سرخپوستانِ این مناطق، قربانی اهداف استکباری دولت مردانی شدند که در راه تشکیل امپراتوریِ خود، از هیچ جنایتی رویگردان نبودند. به این ترتیب در فاصله یک قرن، تعداد ایالات از 13 به 50 ایالت افزایش یافت. بر اساس قانونِ اساسی، هر یک از ایالتها در قلمرو خود دارای استقلال داخلی هستند، گرچه در سالهای اخیر حدود و اختیارات دولت فدرال افزایش یافته است. دولت آمریکا در ابتدا به مسائل داخلی پرداخت و سپس بر اساس دکترین مونروئه در نیمه نخست قرن نوزدهم، به دول اروپایى در مورد دخالت احتمالی در امور داخلی قاره آمریکا هشدار داد. این سیاستِ انزواطلبی در پایان جنگ جهانی دوم و از نیمه قرن بیستم کنار گذاشته شد و این کشور به عنوان یکی از دو قدرت برتر جهان وارد عرصه بینالمللی گردید و دوران جنگ سرد را شکل بخشید.
اگرچه در این مقطع، رویارویى شرق و غرب به جنگ مستقیم آمریکا و شوروی منجر نشد، اما دامنه دخالتهای آمریکا در امور داخلی کشورها و حضور تجاوزکارانه این کشور، از جنوب شرق آسیا تا جنوب آفریقا و از منطقه خاورمیانه تا آمریکای جنوبی، بیش از ده کشور را در برمیگرفت. دخالت نظامی در کره، آنگولا، گرانادا، ویتنام و … نمونههایى از عملکرد آمریکا در دوره جنگ سرد است. اما این دورانِ 45 ساله با فروپاشی شوروی خاتمه یافت و پس از آن آمریکا با اعلام نظم نوین جهانی به عنوان قدرت واحد جهانی به تحکیم موقعیت خود پرداخت و در فاصله زمانی حدود 10 سال، به 10 کشور جهان لشکرکشی کرد. عملیاتِ نظامی در هائیتی، سومالی، پاناما، عراق و افغانستان و دخالتهای بیشمار آشکار و پنهان این کشور نشان دهنده جهتگیری جدید و روش مداخلهجویانه آمریکا است.
استقلال ونزوئلا
ونزوئلا پنجم ژوئیه 1811 به همت سیمون بولیوار، به عنوان نخستین سرزمین آمریکای لاتین که از استعمار اسپانیا خلاص میشد اعلام استقلال کرد که روز ملی این کشور است. ولی این استقلال دیری نپایید و اسپانیا بولیوار و یاران او را فراری داد. بولیوار پس از دیدار از اروپا، اینبار با توسل به جنگ اسپانیا را از ونزوئلا و چند سرزمین دیگر امریکای لاتین بیرون راند. با این که اسپانیا از 1821 دیگر توان جنگ با بولیوار را نداشت، استقلال ونزوئلا از سال 1823 صورت عمل به خود گرفت. اسپانیاییها از سال 1522 میلادی در ونزوئلا مستقر شده بودند، ولی چون این سرزمین فاقد طلا بود و اسپانیاییها در جستجوی طلا بودند، در یکی دو قرن اول توجهی به آن نداشتند. مهاجران اروپایی و بومیان و بردگان سیاهپوست که عمدتا در مناطق شمالی ونزوئلا زندگی می کردند از راه کشاورزی معاش خود را به دست میآوردند که پس از کشف نفت در این سرزمین، از قرن بیستم اوضاع چهره دیگری به خود گرفت. مرور زمان ثابت کرده است که مسائل ونزوئلا، پس از کشف و استخراج نفت که مشتری عمده آن ایالات متحده بوده است، نتیجه همین نفت است.
محکومیت ایران در دادگاه لاهه
برغم حضور دکتر مصدق نخست وزیر وقت در جلسه دادگاه بینالمللی لاهه و مدافعات بعدی وکیل بلژیکی ایران، پنجم ژوئیه 1951 دادگاه لاهه به سود شاکی پرونده (دولت انگلستان) و بر ضد ایران رای داد! ترومن رئیس جمهوری وقت آمریکا از حزب دموکرات برای حل مسئله از طریق تراضی طرفین، ده روز بعد اورل هریمن دیپلمات آمریکایی را برای مذاکره با دکتر مصدق به تهران فرستاد که نخست وزیر وقت، ملی شدن صنعت نفت ایران را عملی پایان یافته اعلام کرد و حاضر به سازش نشد، تهدید انگلستان که مسئله را در شورای امنیت مطرح خواهد کرد دستکم گرفت و بعدا نیز مناسبات ایران با انگلستان را قطع کرد.
اقدام دادگاه بینالمللی لاهه به جهانیان و به ویژه استعمارزدگان ثابت کرد که سازمانها و انجمن های بینالمللی «دست ساخت» قدرتها (سلطه جویان) هستند و حرف شنو آنها و … و این احساس به تدریج تقویت شده است. روزنامههای وقت تهران در واکنش خود، تشکیلات لاهه را «نادادگاه»، «دادگاه کشک»، «تشکیلات بله قربان گو» و … خوانده و به اصطلاح پنبه اش را زده بودند بگونهای که هنوز در اذهان باقی مانده است و ایرانیان به سازمانهای بینالمللی که عمدتا پس از هرجنگ از سوی فاتحان به وجود آمده اند اعتماد و اعتنا ندارند.
Sunday, 24 November , 2024