ولنگاری اخلاقی رو به ازدیاد و همهگیری است که اگر نبود، اصطلاح متضاد با شرع دوست پسر مادر مقتول در قالب یک گفتمان عادی در سطح جامعه ما رخ نشان نمیداد
ندای گیلان-هوشنگ پوررضا قلی:این کلمات نحس و نفرت انگیز، عمق جان انسان را خراش میدهند و بیترمیم و التیام در عمق جان مینشینند؛ کلمات و جملات حتی ویديو نیز نمیتوانند بار معنایی و عمق این جنایت را امانتداری کرده و به مخاطبان منتقل کنند.
قربانی فقط دو سال عمر داشت که تجاوز جنسی و کوبیدن سر به دیوار، ادامه زندگیاش در اوج شکنجه و آزار و درد بینهایت و غیر قابل تصور در نحسترین روز خدا برایش متوقف شده و دنیا برایش به اتمام رسید، بیآنکه در خیابانهایش قدمی زده باشد.
کمی بیش از سه دهه را در پیجویی جرايم جنایی گذراندهام و بسیاري از جنایتها را دیدهام. صحنه قتل هشت نفر در اواخر دهه 70 که خون جاری کف اتاقها و دیوارها، سرخترین و مشمئز کنندهترین صحنه عمر را در ذهنم حک کرد که حتی کمرنگ نیز نمیشود. صحنه قتل دایی، مادر و فرزند که همسایهها با خروج خون از زیر در پارکینگ متوجه وقوع جنایت شدند و قاتل را تداعی کردم که با ضربات سنگین، سر هر سه مقتول را در خواب منهدم کرد و برای اطمینان خاطر از مرگ قطعی، مچ هر دو دست هر سه قربانی را با عمق زیاد بریده تا جوی خون از اتاقها بیرون آید و به پارکینگ وارد و در کوچه جاری شود.
شکافته شدن سر زن و شوهر و دختر سهونیمه سالهای که با شدیدترین شکل ممکن به قتل رسیدهبودند، دیده بودم. ماههای متمادی با تجسم شکاف سر اعضای این خانواده سه نفره که در یک نیمهشب از جهان حذف و نسلشان متوقف شد، برای همیشه و با نهایت تازگی در ذهن جان گرفته و حتی کمرنگ هم نمیشوند.
تجاوز را هم بسیار پیجویی کردهام، قربانیان پرتعدادی را دیده و با آنهامصاحبه کرده و برای برقراری یک روند پیجویی موفق، ناچار از شنیدن جزيیات ملالآور و تا سف انگیز شدهام؛ حتی تعرض همزمان و غیرقابل تصور دو برادر به دو خواهر در بیابان، زیر نور خودروی مسروقه پژو هم را شنیده و در قالب پرونده، پیجويی کرده و با قربانی و متجاوزان، فرصت مصاحبه و مذاکره مفصل داشتهام؛ جنایتی کم سابقه که دو قربانی آن دچار اختلال غیر قابل درمان شدند و دو متجاوز آن در قاعده مجازات قانونی جان باختند.
تجاوزهای سریالی پرتعداد با انواع قربانیها و متجاوزان را شنیده ، مطالعه و پیجويی کردهام اما همه آن قتل و تجاوزها در بیش از سه دهه پیجويی جرايم جنایی از جنس این جنایت نیستند، غیر قابل تحمل و وحشتناک بودند اما این جنایت، جنس دیگری است و رکوردهایی دست نیافتنی از سقوط بیبرگشت موجودی به نام انسان را به خود اختصاص داده است. این جنایت ترکیبی از دو نوع از وحشتناکترین جنایتهای قابل تصور علیه یک انسان است.
در نشریات و شبکههای اجتماعی دیدم که مردی مرتکب جنایت شده و اعلام کرده که در غیاب مادر «اهورا» و در حالی که بچه در حالت نیمهخواب بوده، به او تعرض کرده و بعد هم آنقدر سر بچه را به دیوار کوبیده تا از مرگش مطمئن شود، به همین راحتی!
هر چند که برای تحلیل دقیق این جنایت، باید صحنه جرم را دید؛ قربانی را معاینه کرد و با فرد مرتکب مصاحبه کامل انجام داد که جز برای پلیس مسئول پرونده و بازپرس دادسرا میسر نیست اما اگر این بیان اصیل و متعلق به فرد مرتکب محسوب شود، حالا سوالاتی نيز مطرح بوده که چرا انجام این جنایت در دستور کار فرد مرتکب قرار گرفته است؟آیا قربانی دو ساله از کمترین ظرفیت و فیزیک برای بهرهگیری جنسی برخوردار است؟ با وجود انجام تجاوز حیرت انگیز فاقد کمترین منطق، ظرفیت و تناسب، به چه علت به جانستانی و مرگ منتهی شده است؟
این سه سوال، اصلیترین سوالات پلیس، قاضی و افکار عمومی خواهد بود و لابد فرد در معرض اتهام نيز در هر یک از مراحل پیجويی و دادرسی به آنها پاسخ خواهد داد و به صورت معمول در انتهای فرآیند، حضور در منزل و محل قتل پسر بچه را انکار خواهد کرد.
این جنایت دوگانه که بعد از انجام آن، جامعه ایرانی به رکوردی دستنیافتنی از دوری از انسانیت دست یافته، نشانهای است از عمق وخامت و فروپاشی اخلاقی در جامعه ایرانی؛ جامعهای که در حال حاضر تمامی گونهها از خشونت جسمی، روانی، کلامی، خانگی، عاطفی، زناشويی و عقیدتی در تمامی انواع قربانیها در طیف از خردسال تا سالمند را تجربه میکند تا تحمیل عمدی زور و قدرت به دیگری، به یکی از اوصاف و مصادیق این جامعه تبدیل بشود و در ترکیبی از دو وجهه غریزی و اکتسابی، توان غریزی بالقوه از تاثیرپذیری محرکها و بسترهای جاری در جامعه، به فعل پرتعداد و گسترده تبدیل شود و جرايم خشن در اوجی نگران کننده قرار گیرند.اصلیترین علت خشونت و پرخاشگری در انسان ناکامی است؛ آنجا که هر عاملی که موجب ناکامی فرد در ارضای امیال و نیازهای او شود، پرخاشگری و در نتیجه، خشونت را در دستور کار قرار خواهد داد. هرگونه ناکامی در بستر ذهنی، احساسی، ارتباطی و خانوادگی به پرخاشگری و خشونت منجر خواهد شد.ناکامی نیز نتیجه محتوم نابرابری است در انواع محتمل و جاری آن، نابرابری در اشتغال، معیشت، اقتصاد، تحصیل، نابرابری سیاسی، نابرابری در همه فرصتهای مربوط به بهرهمندی یک انسان در عرصه حیات اجتماعی و نبود توازن بین درآمد و هزینه، منجر به ایجاد شکاف و زیاد شدن فاصله روز افزون بین فقیر و غنی، بیکاری و کاهش اشتغال، کاهش قدرت خرید در گروههای کم درآمد، افزایش طبقه نادار و میل به حاشیهنشینی و امرار معاش به هر وسیله ممکن خواهد شد تا اساسیترین رکن این جامعه، یعنی انسان دچار اختلال شدید رفتاری شود و زنده ماندن با هر روش ممکن، دستور کار بسیاری از افراد آن جامعه بشود.این وصف حال حاضر جامعه ماست و در این میان خانواده، اصلیترین بنیاد و محور تمام کنشها و رفتارها و برآیند آن است. همانجا که کانون امن، منبع محبت و محلی برای بهرهمندی و فراگیری (دو وجهی)، رحم، شفقت، وفاداری، نیکوکاری، پاکدامنی، شجاعت، ازخودگذشتگی و نوع دوستی است، تا هم از آن بهرهمند شد و هم در هنگام حضور در عرصه حیات اجتماعی به عنوان فراگرفته نهادینه شده، به دیگران عرضه شود؛همانجایی که برای آن هیچ جایگزین و بدیلی در فرآیند حیات بشر وجود ندارد.همانجا که با وجود عنصری به نام پدر و منبعی پایانناپذیر از مهر و محبت بیپایان برآیند آفرینش به نام مادر، خانواده امنترین مکان است برای هر مولودی، حتی اگر آن مولود کهنسال باشد. همیشه خانه پدری، آغوش مادری و کانون خانواده، تنها محیط امن است برای هر فرزندی؛جایی که برای اهورای معصوم ، نه تنها امن نبوده بلکه مکانی بوده که در آن در دو سالگی هم قربانی تجاوز جنسی شده و هم قربانی ضربات کشنده و مرگبار؛ همانجا که هیچ یک از ویژگیهای خانه پدری، کیان خانواده و آغوش پر مهر مادری را دارا نبودهاست.جایی که نقطه اشتراک و همگرایی سهگانه ویرانگر ولنگاری، ابتذال و فساد، خیلی وقت است که بر خلاف شعار و ادعا در تمام زمینه هادچار ولنگاری و رفتار باری به هر جهت شدهایم. ولنگاری در هر زمینهای، کارکرد مرتبط با ذات و ماهیت آن زمینه دارد و در خانواده این گونه است که همه بایستهها و ویژگیهای بر شمرده و مورد انتظار از نهاد خانواده را دچار نابودی عملی میکند.
خانواده ولنگار به سرعت و در حدی قابل فهم و مشاهده برای دیگران، تمامی خصوصیات و کارکرد خود را از دست داده و به ضد خود تبدیل میشود و اگر دقت نشده و ولنگاری از دستور کار خارج نشود وتداوم پیدا کند، ایستگاه بعدی ابتذال است با همه بار معنایی و کارکرد آن؛ ابتذال هم که آمد و جای گرفت، محل حضور مفهومی و کارکردی نشانهها و رفتارهایی است با محتوای بیقدری، پستی و خواری.
واقعیت این است که در حال حاضر بسیاری از افراد جامعه در این چرخه و گردآب گرفتار شدهاند؛ حتی اگر به شدت منکر شوند و شویم و حالا اگر جنایت بیشرمانه و ماندگار در تاریخ و رخ داده درباره اهورای دو ساله را کالبدگشایی کنیم و با این روند انطباق داده شود، مشخص است که آغوش خانواده برای اهورای معصوم، نهتنها امن نبوده بلکه کشتارگاهی بوده برای یک کودک دو ساله بیدفاع.مادر و آغوش او برایش وجود خارجی نداشته که اگر داشت، هرگز نباید در دسترس منجر به جنایت گرگکرداری به نام دوست پسر مادرش قرار میگرفت.
ولنگاری اخلاقی در این خانه و اعضای آن برقرار بود و روابط موسوم به همباشی ، ازدواج سفید و همخانگی باعث مرگ هولناک این کودک شد. ولنگاری اخلاقی رو به ازدیاد و همهگیری است که اگر نبود، اصطلاح متضاد با شرع دوست پسر مادر مقتول در قالب یک گفتمان عادی در سطح جامعه ما رخ نشان نمیداد.ابتذال و پستی برقرار است و وصف اصلی این مکان درسابق موسوم به خانواده و فرد بیگانه حاضر در عمق آن که اگر نبود، مرد تجاوزگر برای اهورای معصوم ارزش یک انسان را قايل میشد و نه به جسم بیتناسب او تجاوز میکرد، نه جانش را به سادگی آب خوردن میستاند و زندگیاش را در ایستگاه بسیار زود،هنگام دو سالگی متوقف نمیکرد.فساد برقرار بوده، آنجا که همه نشانههای تباهی، جرم، جنایت و نابودی با ظرفیت حداکثری برقرار است و نمونهای برای شرم همیشه تاریخ، به آن ارائه شد. آنجا که نمیشود حتی در بدبینانهترین شکل ممکن، حتی برای یک لحظه بسیار زودگذر و در مقام تصور و خیال، بین فیزیک یک بچه دو ساله با بهرهگیری جنسی توسط یک مرد 30 ساله تناسب و ارتباط برقرار کرد.
درباره ناهنجاریها، اعمال مدیریت مهار و سیاستهای معطوف بر توقف، جلوگیری از توسعه و تکرار و باز تولید طراحی و اجرا شود و سیاستهای مبتنی بر نبود قطعی و ریشهکنی (که تا کنون قابل تحقق نبوده و فقط به تکثیر زیرپوستی و زیر زمینی منجر شده) به مدیریت بر واقعیتها تبدیل شود و رفتارهای فرازناشويی (البته توسط هر دو جنس) و نمادهای عملی آن در قالب روابط خارج از قواعد شرعی و زیرزمینی، همباشی، ازدواج سفید و همخانه، علاوه بر انواع جرمزاییهای غیر قابل تخمین و مهار، پاکی و اصالت نسلهای بعدی، ما را به شدت تهدید میکند. در اینباره تا همین مرحله هم خیلی غفلت شده و مدیریت بر این پدیده در حال گسترش بسیار سخت است .
باور کنیم که سه گانه پلکان سقوط به هم پیوسته و ویرانگر «ولنگاری» با نتیجه محتوم «ابتذال» و ابتذال با نتيجه قطعی «فساد» و فساد با نتیجه بدیهی« تباهی»، جرمزایی بیپایان و نابودی با همه ویژگیها و کارکردهای گوناگون آن در ابعاد اجتماعی گسترده و در عمق غیرقابل دسترس جامعه مستقر شده؛ حتی اگر کتمان کنیم و مدعی وضعیت غیر آن باشیم.
*عضو سابق پلیس سابق آگاهی
Sunday, 24 November , 2024