چرا رشت با این همه مواهب خدادادی و جاذبههای طبیعی و ظرفیتهای بالقوه بسیار در طول این سالها از شهرهای همطراز خود عقبافتاده است؟
بدون شک شما هم مثل من در هنگام تماشای برنامههای زنده تلویزیونی بارها و بارها با این صحنه برخورد کردهاید که مجری تلویزیون وقتی برای زیباییهای این آب و خاک شاهد مثال میآورد، نام یکسری از شهرها را پشت هم قطار میکند: اصفهان، شیراز، تبریز، کاشان…بدون شک شما هم بارها و بارها مثل من گوش و چشم تیز کردهاید تا هجای شیرین «رشت» از زبان مجری بیرون بریزد، اما وقتی به شبهجمله کلیشهای «حتی تهران خودمان» میرسد، انگار آب پاکی را ریختهاند روی دستتان و بدون شک با ناامیدی و حسرت این سؤال کلیشهای را یکبار دیگر از خود پرسیدهاید: چرا هرگز اسمی از رشت بیرون نمیآید.
شهر رشت وقتی در مقام مقایسه با شهرهای توسعهیافتهای مثل اصفهان و تبریز و شیراز و قزوین قرار میگیرد، یک سری سوال حائز اهمیت پیش میآید: چرا رشت با این همه مواهب خدادادی و جاذبههای طبیعی و ظرفیتهای بالقوه بسیار در طول این سالها از شهرهای همطراز خود عقبافتاده است؟ این شهرها از چه چیزی برخوردارند که رشت ندارد؟ چرا رشت الویت دهم یک گردشگر هم محسوب نمیشود؟ چرا سرمایهگذار تمایل چندانی به صرف هزینه در این شهر نشان نمیدهد؟ اگر بخواهیم کمی موشکافانه از ۲۰ سال گذشته به این سو رشت را به زیر ذرهبین کنجکاوی ببریم؛ باید اذعان داشت حلقه مفقوده تمام این «چرا» ها در رشت تنها یک چیز است: «عدم ثبات مدیریتی». شاید این واژه کمی ساده به نظر برسد اما تاثیر همین حرف ساده، پیچیدگیهایی دارد که میتواند مشکلات یک شهر را به کلاف سردرگم بازنشدنی تبدیل کند. در مقایسه رشت با شهرهای توسعهیافته میتوان دید که میانگین عمر مدیریت شهری در رشت فقط ۹ ماه است اما در شهرهایی نظیر اصفهان و قزوین و تهران بالای ۴ سال. بدون شک مشکلات شهر تهران امروز اگر بیشتر از رشت نباشد کمتر هم نیست اما چه کسی میتواند ادعا کند که طی عمر مدیریتی محمدباقر قالیباف، شهردار تهران، این شهر جهش قابل ملاحظهای نداشته است. قزوین نیز طی سالهای اخیر با اقدامات موثر و ثبات مدیریتی خود در رأس شهرداری توانست نام خود را به شهرهای توسعهیافته کشور تحمیل کند و گامهای موثر و اساسی به سمت پیشرفت و توسعه بردارد. دلایل موفقیت شهر قزوین را باید در شاخص «ثبات مدیریتی» جستجو کرد که مسعود نصرتی از سال ۸۸ بر مسند شهرداری تکیه زد و توانست با تدوین یک برنامه ۵ ساله تعداد ۲۰ پروژه شهری فراشهری تحولگرا، جذب سرمایهگذاران داخلی و خارجی برای اجرای پروژههای شهری و احداث المانهای ویژه و بسیاری اقدامات تاثیرگذار دیگر به اجرا برساند. همین نکته حائز اهمیت طی سالهایی که تبریز با رشد همراه بود صدق میکند.
اما از آن سو ما با شهرمان چه کردیم؟ سالی یکبار شهرداری شهر را که یکی از مهمترین ارگانهای شهری است به دست مدیرانی سپردیم که برای اجرای برنامهریزیهای خود زمان کافی نداشتند و اگر خیلی شانس میآوردند و آب و هوا یاریشان میداد، خیابانی آسفالت میکردند و جداولی را رنگ میزدند و درگیر روند به ناچار روزمره خود میشدند. یکی دیگر از دلایلی که طی این ۲۰ سال سایه شوم سکون و روند فرسایشی از سر این شهر تکان نخورد، عدم وجود برنامهای جامع و نگاهی ساختارمند است. هر مدیر با نظرات و علایق و سلایق خاص خود بر مسند امور تکیه زد و برای چشمانداز توسعه شهر به یکی از شاخصهای توسعه اکتفا کرد. یکی به صنعت معتقد بود، یکی کشاورزی را نقطه عطف میدید و دیگری به گردشگری اعتقاد داشت. وقتی عمر مدیریت یک شهردار پس از یک سال در این شهر به پایان رسید، تنها اسم نبود که تغییر پیدا میکرد بلکه سلایق و علایق نیز با مدیر جدید دستخوش تغییر شد و برنامههای نیمهتمام گذشته بهدست فراموشی سپرده شد و برنامههای جدیدی در کانون توجه قرار گرفت؛ اما چون اکثر این مدیران به میز خود مشکوک بودند و جای پای خود را سفت نمیدیدند معمولاً دست به ریسک نمیزدند و سراغ پروژههای بلندپروازانه نمیرفتند. تا اینکه شهردار جوانی از راه رسید که در اوج رکود اقتصادی کشور با شجاعت تمام دست به خطر زد و رویاپردازی و بلندپروازی را به شهروندان باور داد. یکی از ویژگیهای ثابتقدم و تمایز او با شهرداران گذشته نقطه قوت اجرایی و سرعتعمل او بود و این امکان را به او داد تا در عرض مدت کوتاهی بتواند با چند پروژه برجسته همچون پیادهراه میدان شهرداری چهره شهر را تغییر دهد و نوید روزهای خوش برای مردم باشد. به واسطه همین پروژه بود که سفیران سرشناس فرهنگی پا به رشت گذاشتند و همراه با مردم در پیادراه فرهنگی همقدم شدند تا مبلغان ارزندهای برای نام رشت و مردمانش باشند.
Sunday, 23 February , 2025