به گزارش ندای گیلان،این روزها بحث نزدیکی امارات و عربستان داغ است و تحلیلهای عجیب و غریبی ارائه میشود.
بیشتر تحلیل های ارائه شده بر این پاشنه میچرخد که رهبران جوان دو کشور سیاستهای منطقهای خود را شکست خورده میبینند و اعتماد خود را به ترامپ از دست داده و از ترس تاج و تخت خود به تهران روی آوردهاند.
همچنین عدهای فراتر رفته و از فروپاشی تیم “ب” سخن میگویند. واقعیت این است که دلایل پیش گفته غالبا برآمده از نشناختن حقیقت روابط آمریکا و عربستان از یک سو و تحولات چند سال اخیر منطقه از سوی دیگر است.
تصور این است که ریاض به یک بازیگر شکست خورده تبدیل شده و همین، آن را به سمت نزدیکی به تهران کشانده است.
هر چند این کشور هم اکنون در باتلاق یمن گرفتار است، اما طی سال های اخیر در راهبرد اجرایی مدنظر خود نسبتا موفق عمل کرده است؛ حتی اگر مخالف آن باشیم. بله، ظرف چند سال گذشته نفوذ نرم ریاض در منطقه و جهان عرب به دلایل شناخته شدهای دچار افول شد، اما در مقابل، نفوذ رسمی آن در برخی کشورها افزایش چشمگیری یافت.
عربستان بعد از تحولات بهار عربی به سرعت به بازسازی محور خود در منطقه عربی پرداخت؛ البته با کمک امارات و چه بسا با طرح و برنامه آن. در این زمینه هم توانست بیشتر انقلابهای عربی را ناکام بگذارد. مصر را مجدد با کودتای 2013 به محور خود برگرداند و بیشتر از قبل به سیاستهای خود وابسته کرد. همچنین در حال تسری دادن وضعیت مصر به سودان و الجزایر است.
در این دو کشور طوری اوضاع را از طریق برخی جریانهای نظامی و مدنی وابسته پیش میبرند تا این که نیمهانقلابهای مردمی که با دخالت و کودتای نظامیان، بوتفلیقه و بشیر را حذف کرد، به بار ننشیند و دولتهای پنهان در اشکال جدید ظهور کنند.
الجزایر همواره با عربستان زاویه داشت و سودان نیز هر چند به آن نزدیک شد، اما فاصله خود را حفظ کرد، اما اکنون سیر تحولات در هر دو به ویژه در سودان به سمت «عربستانیزهکردن» پیش میرود.
در این میان ضربهای که عربستان و امارات به جریان اسلام سیاسی (اخوان المسلمین) به عنوان آلترناتیو دولتهای پنهان و پیدای عربی زدند جمال عبدالناصر نزد.از طرفی، اکنون محمد بن سلمان ولیعهد عربستان در وضعیتی قرار دارد که بدون چراغ سبز یا هماهنگی با آمریکا نمیتواند اساسا فشارها علیه ایران را دور بزند.
بن سلمان خوب میداند که اگر بخواهد گامی بدون هماهنگی با ترامپ در قضیه ایران بردارد، چه بهای سنگینی در انتظارش است. فقط کافی است که آمریکا پرونده خاشقچی را زنده و دلایل دست داشتن بن سلمان در قتل وی را رو کند؛ تا با وارد آوردن فشارهای سنگین سیاسی نه تنها امکان پادشاهی را از او بگیرد بلکه از صحنه سیاست در عربستان هم حذفش کند.
در واقع اگر پرونده خاشقچی مسکوت ماند، به دلیل پادرمیانی نتانیاهو در آمریکا و دخالت مستقیم خود ترامپ بود. وقتی ولیعهد عربستان چنین وضعیت شکنندهای دارد آیا آینده سیاسی خود را به مخاطره میاندازد وبدون هماهنگی با آمریکا به ایران نزدیک میشود؟ به نظر اگر واقعا قصدی برای بهبودی روابط وجود دارد، احتمالا با این انگیزه مشترک ریاض و واشنگتن است که از همین حالا عربستان از طریق این بهبود روابط از صحنه یک جنگ خواسته یا ناخواسته دور نگه داشته شود تا آسیبی به چاهها و صادرات نفتی آن وارد نشود.
*صابر گل عنبری خراسان
Wednesday, 26 March , 2025