سالهای دههٔ ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ را میتوان سالهای شکلگیری زندگی فکری آل احمد دانست. در این دوران بود که او با اندیشههای احمد کسروی و روشنفکران برجستهای چون صادق هدایت، نیما یوشیج و خلیل ملکی آشنا شد.
به گزارش نداي گيلان: جلال آل احمد ازجمله نویسندگان و مترجمانیست که نقد و نظرهای متفاوتی بر او وارد شده است و با همه اینها بیشک یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان مدرن ادبیات فارسی بهشمار میرود، چه از لحاظ اندیشه و چه در سبک نوشتاری.
این نویسنده با کلماتی تند و شلاقی از ایدئولوژی خود دفاع میکرد. درباره غربستیزی او نظریات مختلفی وجود دارد اما واضح است که جلال معتقد به اجرای یک نظام و قانون واقعی در ایران بود. معتقد بود هرچه از غرب گرفتهایم تنها ظاهر آن را در ایران اجرا کردهایم نه اصلش را. مثل مشروطه و مجلس.
او که در خانوادهای روحانی متولد شده بود؛ تفکرات مذهبی داشت. با این وجود زمانی که وارد حذب توده شد؛ میتوان گفت به نوعی ضد دین هم شد اما بعد از جدایی از این حزب به این نتیجه رسید که انسان بدون معنویات به جایی نمیرسد.
نثر جلال و تأثیر آن بر ادبیات فارسی
شاید بتوان نثر جلال آل احمد را در تندی و صراحت کلمات و لحن پرخاشگرانهاش شناخت. این یکی از ویژگیهای اصلی آثار اوست و دیگری موجز بودن آثارش است که به گفته دکتر شفیعی کدکنی؛ ریشه در نثر ناصر خسرو دارد. نثرش تلگرافی، حساس، دقیق، خشمگین، تیزبین، صمیمی و حادثهآفرین است.
داریوش آشوری مینویسد: «ادبیات روزگار ما با یک جهش از دوره هدایت به دوره آلاحمد جهید، ادبیات سرخورده، غمگین و رنگ پریدهی بوف کوری ناگهان جای خود را به ادبیاتی ستیزنده و شتابنده و جهنده و پرغوغا داد. آلاحمد بحث کهنه لوس «هنر برای هنر» یا «هنر برای اجتماع» را رها کرد و مفهوم «مسئولیت نویسنده» را از سارتر الهام گرفت، نظریهای که «مسئولیت» را جزء ذاتی کار نویسنده میداند نه چیزی افزون بر آن.»
جلال در آثار خود از اصطلاحات عامیانه، زبان و گفتار تودههای میلیونی جامعه ایرانی و فارسی زبانان، استمداد جسته که با شناخت و بررسی آنها میتوانیم به طرز فکر و سبک اندیشه آنها درباره زندگی، دنیا، اطرافیان و… پی ببریم. که این نبرد خود به خود ما را با شرایط فرهنگی و فرهنگ حاکم بر زندگی ایرانیان و فارسی زبانان بیشتر آگاه میکند.
نخستین داستانهای کوتاه آل احمد، تصویرگر زندگی سنتی و محیط مذهبی بخشهایی از جامعه است که در معرض آثار مدنیت جدید، ناگزیر از مقاومت و تحول است، آل احمد این زندگی را با زبانی ساده و آمیخته با اصطلاحات عامیانه و تعابیر مذهبی توصیف کرده است.
نثر او را شتابزده، تلگرافی و گزارشی توصیف کردهاند و تقریباً همیشه سیمین دانشور هرگاه از نثر و سبک نویسندگی همسرش سخن میگوید به همین ویژگی اشاره میکند. اگر به اکثر داستانهایی که او نوشته یا به ترجمه آنها پرداخته نگاه کنیم، خواهیم دید او در مقایسه با معاصرانش بسیار جلوتر و شتابزدهتر بوده است مخصوصاً در داستاننویسی.
او معتقد بود؛ قلم مانند اسلحهای است که نمیتوان با آن به بازی پرداخت. اگر سبک گفتار و نوشتار هر نویسندهای را خاص او بدانیم، آل احمد دارای سبکی کاملاً متمایز از دیگران بوده است. قهرمان داستانهای او گویی با عامه مردم سخن میگویند و از این نظر میتوان او را بیدارکننده مردم و نویسندهای متعهد به حفظ ارزشهای اجتماعی و مردمی دانست. از همین منظر است که او در نوشتههایش به طرز فکر و نحوه استدلال عامه مردم توجه دارد و به گونهای خواننده یا مخاطب آثارش را با خود همراه میکند و خواننده احساس میکند خودش دارد داستان مینویسد یا پیام میفرستد و به نتیجهگیری میپردازد.
جلال از نویسندگانی است که سعی در خلق و ابداع زبان بیان نفس برای جامعهٔ بحرانی ایرانی دارند و این بحرانها را در زبان، ساختار جمله، انتخاب واژگان، ژانر ادبی، و فرم اثر ادبی خود انعکاس میدهند و از جمله نویسندگانی که آثارشان شاهدی است بر این مدعاست که سرچشمه حقیقی هرگونه ابداع حقیقی، از جمله ادبیات، واقعیت اجتماعی است.
در آثار جلال آل احمد، روایت داستانها بیهیچ ابهام و پیچیدگی تا مرز وقایع نگاری پیش میرود و اگر از تمثیل و نماد در داستان استفاده میشود برای فرار از مزاحمتهای سانسور و بررسی کتاب است و بیشتر جنبه تمثیلی دارد تا نمادین، یعنی طرز تفکر نویسنده بر عناصر داستان حاکم است و خصوصیات اجتماعی و سیاسی و ایدئولوژیکی داستانها بر جنبههای هنری و فنی آنها میچربد و اغلب دارای پیام و جهتگیرانه است.
عبدلله انوار (مترجم و نسخهشناس) درباره نثر جلال به خبرنگار ایلنا میگوید: جلال در واقع دو نوع نثر دارد: نثرهای اولیه او مربوط به زمانی است که در حزب توده بود که البته نثری پسندیده داشت و به پاس همین نثر در حزب توده جلو افتاد و با مجلات حزب فعالیت میکرد و چند رمان هم با این نثر منتشر کرد. اما بعد از خروج از حزب به سمت نثری رفت که به آرامی در جهان در حال شکلگیری بود. نثری که در آن از زیادهگوییها پرهیز میشد و به سمت بدیهیات پیش میرفت.
سیاسست و روشنفکری از دیدگاه جلال/ نقد اندیشمندان به آثار جلال
سالهای دههٔ ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ را میتوان سالهای شکلگیری زندگی فکری جلال آل احمد دانست. در این دوران بود که او با اندیشههای احمد کسروی و روشنفکران برجستهای چون صادق هدایت، نیما یوشیج و خلیل ملکی آشنایی شد.
خداگرایی فرامذهبی را از کسروی، نوشتن داستان کوتاه را از هدایت، سبک شعر نو را از نیما یوشیج و کوشندگی سیاسی را از خلیل ملکی آموخت. آل احمد نمونه برجسته روشنفکر مذهبی در تاریخ روشنفکری ایران است. یکی از دستاوردهای مهم آل احمد از میان بردن فاصله میان روشنفکران مدرن و روحانیون بود.
جلال آل احمد با انتشار آثاری در نقد غربزدگی و روشنفکری از منتقدان جدی روشنفکران غربزده بهشمار میرود. او در مقدمه کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران در مورد آنچه او را به نوشتن این کتاب برانگیخت؛ اینگونه مینویسد: «طرح اول این کتاب در دی ماه ١٣۴٢ ریخته شد به انگیزه خونی که در ١۵ خرداد ١٣۴٢ از مردم تهران ریخته شد و روشنفکران در مقابلاش دستهای خود را به بیاعتنایی شستند.»
آل احمد ویژگی انسانهایی را که دچار غربزدگی شدهاند و از آن رهایی نیافتهاند؛ چنین تعریف میکند: «آدم غربزده شخصیت ندارد، چیزی است بیاصالت، خودش و خانهاش و حرفهایش، بوی هیچ چیزی را نمیدهد، ملغمهای است از انفراد شخصیت و شخصیت خالی از خصیصه، چون تأمین ندارد تقیه میکند و در عین حال که خوش تعارف است و خوش برخورد است، به مخاطب خود اطمینان ندارد و چون سوءظن بر روزگار ما مسلط است، هیچ وقت دلش را بازنمیکند. تنها مشخصه او که شاید دستگیر باشد و به چشم بیاید، ترس است و اگر درغرب شخصیت افراد فدای تخصص شده است. اینجا آدم غربزده نه شخصیت دارد نه تخصص، فقط ترس دارد. ترس از فردا. ترس از معزولی، ترس از بینام و نشانی، ترس از کشف خالی بودن سرش سنگینی میکند».
جللال ازجمله نویسندگانی بود که از جریانهای روشنفکری و متعهدانه دهههای ۵۰ و ۶۰ قرن بیستم میلادی اروپا تأثیر پذیرفته بودند و ژان پل سارتر و آلبر کامو در رأس آنها قرار داشتند. آل احمد این جریان روشنفکری را با توجه به گرایش عصر، وسیله پیشبرد عقاید و ذهنیت سنتی و مذهبی خاص خود کرد و جریانهای مخالف حاکمیت وقت را در جهت خاصی پیش برد و حاکمیت را به چالش کشید.
بسیاری جلال آل احمد را یک روشنفکر دینی میدانند اما عبدلله انوار بر این عقیده نیست. او معتقد است: جلال دوره بیدینی را هم لمس کرده و پشت سر گذاشته بود و با توجه به این دوره بود که نتیجه گرفت انسان نمیتواند بدون مذهب زندگی کند و بسیار به این تفکر اعتقاد داشت. معتقد بود برای رهانیدن انسان از گرفتاریها باید نوعی معنویت وجود داشته باشد. عصاره فکر جلال این بود که میگفت ارزشهایی که در ایران هست، در زشتترین شکل خود نمود پیدا کرده است. او معتقد به این بود که برای به دست آوردن پول نباید تن به هر ناپاکی داد. در واقع جلال به شدت با مقامپرستی و قدرتطلبی در ستیز بود.
او ادامه میدهد: کتاب غربزدگی جلال تنها مربوط به غرب نبود، بلکه معتقد بود اگر قرار است غربی شویم بهتر است غرب واقعی را ببینیم. اگر مشروطیت داریم واقعی باشد، شورا و مجلس کشور ما شکل و روند واقعی خود را طی کند نه اینکه صرفاً یک چیز تزیینی باشد. اگر قانون اساسی وجود دارد چرا باید ساواک باشد؟ جلال این را بیمعنا میدانست که شاه در همه امور دخالت کند و با توجه به همه اینها میگفت که ما تنها شبحی از غرب را در ایران پیاده کردیم و به دنبال ظاهر آن بودهایم و اصلش را جستجو نکردیم. کتاب غربزدگی جلال تنفر از غرب را هدف خود قرار نداده. او میگفت در بلژیک قانون اساسی به شکل واقعی آن در حال پیاده شدن است اما در ایران به این شکل نیست. اصلِ غربزدگی جلال حول این محور میچرخید.
انوار معتقد است: جلال یگانه روشنفکری بود که پس از پذیرفتن ایدئولوژیهای مختلف به این رسید که ارزشهایی در این مملکت مورد علاقه است که متأسفانه باعث خرابی این نسل شده. او با ارزشهایی مثل پولاندوزی و قدرتطلبی شدیداً مبارزه میکرد. خودش معتقد بود افرادی که برای یک پُست اداری یا دریافت مقادیری پول، به پستترین اخلاقیات تن در میدهند؛ باید تغییر و تحول پیدا کنند. او معتقد به تغیر در ارزشها بود. جلال میگفت باید در امور کشور تجدیدنظر شود. او مشروطیتی که به ایران وارد شد را قبول نداشت. میگفت تنها ظاهر مشروطه به ایران آمد نه اصل آن و اجرای قانون در کشور ما عملی نیست. معتقد به برداشتن این اختلاف بود. جلال یک متفکر واقعی و جامعهشناسی حقیقی بود. او در خانوادهای مذهبی متولد شد و تهماندههای مذهبی را داشت.
او در رابطه با کتاب «غربزدگی» که از آثا معروف جلال است؛ میگوید: هدف جلال آل احمد در این کتاب حمله به غرب نبود، بلکه مشخصاً حمله به جریاناتی بود که آن زمان توسط آمریکاییها در حال وارد شدن به کشور ما بود. در آن زمان امریکاییها جوانانی را میبردند و تحت تعلیم قرار میدادند. این جوانان پس از بازگشت به ایران بدون تجربه کارهای اجرایی به وزارتخانهها میرفتند و در مدت کوتاهی وزیر میشدند.
اما برخی دیگر از روشنفکران چون ضیاء موحد نظر دیگری دارند. موحد؛ جایی در سخنانی تند درباره جلال آل احمد و کتاب غربزدگی او گفته است: شما گمان نکنید که آل احمد نسبت به غرب و آن نظری که در «غربزدگی» هست نفی غرب را میخواسته و بلکه منظورش نفی ارتباط ما با غرب بود و الا تمام اعتبار آل احمد به خاطر فرانسه بلد بودن و چیزی نوشتن به سبک غربی بود. آل احمد چیزی جز آن توشهای که از مارکسیسم و نظریههای غربی که درباره داستان بود؛ نداشت! سرمایه آل احمد چیزی بود که از غرب آمده است. آل احمد چندان اطلاعی از سنت ما نداشت.
موحد درباره رفتارهای دوگانه جلال نسبت به غرب (از سویی غرب ستیزی و از سویی وامداری به غرب) میگوید: آل احمد این دوگانگی را همیشه داشت. او یک متفکر نبود. او از سیاست شروع کرده و به سیاست ختم کرده. این وسط هم یک مقداری کار ادبی کرده و گرنه اندیشمندی که غرب را بشناسد و انتقادهایش عمیق باشد، نبوده است.
درمقابل عبدالله انوار همچنان معتقد است: جلال یکی از تأثیرگذارترین روشنفکران عصر خود بود که مطلع از جریانهای سیاسی روز بود و هر جریانی که به ایران وارد میشد را خوب لمس میگرفت، پس از آشنایی کامل با آن جریان یا تفکر تصمیم میگرفت که آن را بپذیرد یا خیر. جلال وقتی از حزب توده خارج شد، عمیقاً در تحول ملی شدن نفت و جریان ملیگری مصدق سهیم بود و حتی بعد از شکست کودتا هم به آن وفادار ماند.
او در رابطه با رویکردهای مذهبی جلال چنین اعتقاد دارد: جلال میگفت «باید بتوانیم ارزشهای جدیدی که به جای ارزشهای قدیم میگذاریم جنبه مذهبی داشته باشد». دهه ٢٠ تا ٣٠ دهه فاصله گرفتن جلال از تصویر عرفی و جاری مذهب است و کشیدن شدن به افکار غیرمذهبی وگاه ضد مذهبی است. در حزب توده، رویکرد خلاف دین را تجربه کرده بود اما پس از بیرون آمدن از آن، گفت که این تجربه کافی نیست. معتقد بود که ملت نیاز به یک ایدئولوژی معنوی دارد.
ابراهیم فیاض هم با اشاره به اینکه ما هنوز جلال آل احمد و شریعتی را نشناختهایم؛ گفته است: با مرگ این دو، کتابهایشان با آنها دفن نشدند و هنوز هم در مورد این آثار سخن گفته میشود. اخیراً در مراسمی یوسف اباذری به دانشجویان گفت که به سمت جلال و شریعتی بازگردند! این سخن نشان میدهد آثار این دو متفکر در حال بازتولید است.
به گفته فیاض؛ هر چیزی در جامعه یک نقد اجتماعی و تئوری هنجاری دارد. نقد اجتماعی از علم فلسفه بیرون میآید و تئوری هنجاری نیز که پاسخی به نقد اجتماعی است از علوم اجتماعی نشأت میگیرد. این دو مکمل هم هستند اما در ایران نقد اجتماعی نداریم چراکه نقد اجتماعی عیار میخواهد که باید از فلسفه بیرون بیاید و ما در حال حاضر فلسفه و عیاری نداریم.
او با تأکید بر اینکه اگر امروز بخواهیم به جلال و شریعتی نگاه کنیم تنها باید غصه بخوریم؛ گفته: آینده در روشنفکری نیست. بلکه در کارشناسی و پراگماتیستی است.
اما صادق زیباکلام؛ کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» را مانیفست جمهوری اسلامی ایران درباره غرب ستیزی دانسته و علت جاودانه شدن آن را کارکردی میداند که برای نظام جمهوری اسلامی ایران دارد.
زیباکلام معتقد است: اگرچه کلمه روشنفکر در غرب معنا و مفهوم خاصی دارد اما در ایران احتی از مشروطه به بعد هم روشنفکری یک تقلید مسخره و کاریکاتوری از منفورالفکرهای غرب است و اگر روشنفکران ما در دوره مشروطه با مذهب و روحانیت درافتاند به دلیل این نبود که از لحاظ جامعهشناختی با مذهب در ایران مشکل داشتند بلکه به این دلیل بود که روشنفکران غربی با مذهب مشکل دارند. جلال در این کتاب تأکید میکند زمانی که روشنفکران با روحانیت در ایران متحد بودند توانستهاند اقدامات مؤثری انجام دهند اما هر زمان خودشان را از روحانیت جدا کردند اتفاقاتی مانند نهضت ملی نفت، مشروطه و… افتاده است. در واقع تصویری که جلال در این کتاب از روشنفکر میدهد، تصویر جالبی نیست.
زندگینامه جلال
جلال آل احمد در ۱۱ آذر ۱۳۰۲ در خانوادهای مذهبی-روحانی در محله سیدنصرالدین از محلههای قدیمی شهر تهران به دنیا آمد. وی پسر عموی آیتالله طالقانی بود. دوران کودکی و نوجوانی جلال در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت. پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال، سیداحمد طالقانی، به او اجازه درس خواندن در دبیرستان را نداد؛ اما او که همواره خواهان و جویای حقیقت بود به این سادگی تسلیم خواست پدر نشد.
پدرش در کسوت روحانیت بود و از این رو جلال دوران کودکی را در محیطی مذهبی گذراند. تمام سعی پدر این بود که از جلال، برای مسجد و منبرش جانشینی بپرورد.
آل احمد در سال ۱۳۲۳ به حزب توده ایران پیوست و عملاً از تفکرات مذهبی دست شست. دوران پر حرارت بلوغ که شک و تردید لازمه آن دوره از زندگی بود، اوجگیری حرکتهای چپ گرایانه حزب توده ایران و توجه جوانان پرشور آن زمان به شعارهای تند و انقلابی آن حزب و درگیری جنگ جهانی دوم عواملی بودند که باعث تغییر مسیر فکری آن احد شدند. همه این عوامل دست به دست هم داد تا جوانکی با انگشتری عقیق با دست و سر تراشیده، تبدیل شد به جوانی مرتب و منظم با یک کراوات و یکدست لباس نیمدار آمریکایی شود.
در سال ۱۳۲۶ به استخدام آموزش و پرورش درآمد. در همان سال، به رهبری خلیل ملکی و ۱۰ تن دیگر از حزب توده جدا شد. آنها از رهبری حزب و مشی آن انتقاد میکردند و نمیتوانستند بپذیرند که یک حزب ایرانی، آلت دست کشور بیگانه باشد. در این سال با همراهی گروهی از همفکرانش طرح استعفای دسته جمعی خود را نوشتند.
آل احمد در صحنه مطبوعات نیز حضور فعالانه مستمری داشت و در این مجلات و روزنامهها فعالیت میکرد.
نکتهای که در زندگی آل احمد جالب توجه است، زندگی مستمر ادبی او است. اگر حیات ادبی این نویسنده با دیگر نویسندگان همعصرش مقایسه شود این موضوع به خوبی مشخص میشود.
جلال در سالهای پایانی زندگی، با روحی خسته و دلزده از تفکرات مادی به تعمق در خویشتن خویش پرداخت تا آنجا که در نهایت، پلی روحانی و معنوی بین او و خدایش ارتباط برقرار کرد.
او در کتاب «خسی در میقات» که سفرنامه حج اوست؛ به این تحول روحی اشاره میکند و میگوید: «دیدم که کسی نیستم که به میعاد آمده باشد که خسی به میقات آمده است…»
ماجرای آشنایی او با سیمین دانشور برمیگردد به بهار سال ۱۳۲۷. جلال ۲۵ ساله است و سیمین دانشور ۲۷ ساله. جلال در آن زمان داستاننویسی مشهور بود که به تازگی «از رنجی که میبریم» را درباره انزجارش از حزب توده منتشر کرده و ترجمه «قمارباز» داستایوفسکی را در دست داشت. سیمین دانشور اما هنوز شهرتی نداشت. او تازه دارد به اصرار استادش دکتر فاطمه سیاح یک مجموعه داستان آماده میکند برای چاپ.
دانشور از آن سفر به اختصار یاد کرده و نشان داده که جلال با چه مهارتی بحث را به سمت طلب آشنایی برده بود. او در مقاله کوتاه «شوهر من جلال» مینویسد: «جلال و من همدیگر را در سفری از شیراز به تهران در بهار سال ۱۳۲۷ یافتیم و با وجودی که در همان برخورد اول درباره وجود معادن لب لعل و کان حسن شیراز، در زمان ما شک کرد و گفت که تمام اینگونه معادن در زمان مرحوم خواجه حافظ استخراج شده است، باز به هم دل بستیم.»
۴ سال بعد از این ازدواج، سیمین دانشور برای یک بورس تحصیلی به آمریکا میرود. نامههای این دو نفر به همدیگر در آن دوره الان تبدیل به کتاب شده است، نامههایی به شدت عاشقانه که نشان میدهد رابطه این زوج چطور بوده. اولین نامه سیمین چنین است: «جلال عزیزم، قربانت گردم. رفتم و از سخت جانیهای خود سخت شرمندهام. بیتو یک دم زیستن شرط وفاداری نبود. وقتی از تو جدا شدم همانطور که پیشبینی میکردم، مثل جفت مرغان مهاجر چنان اندوهی مرا فراگرفت که از گریه نتوانستم خودداری کنم. در طیاره با وجود متلکهای این و آن که آمریکا رفتن گریه ندارد و غیره، باز تا مدتی یعنی تا وقتی از مرز ایران دور شدیم، گریه میکردم. زن مهماندار که اشکهای مرا دید؛ پرسید از معشوقت جدا شدهای؟»
جلال کتابی دارد با عنوان «سنگی بر گوری» که در آن از بچهدار نشدن خودش و سیمین شاکی است. این کتاب ۱۲ سال بعد از مرگ جلال و توسط برادرش شمس آل احمد منتشر شد. سیمین دانشور هرگز درباره این کتاب صحبتی نکرد و فقط در مقدمهای بر کتاب «غروب جلال» نوشت: «پس از چاپ سنگی بر گوری به سراغ نامههای جلال رفتم تا با خواندن آنها تلخی بیوفایی منعکس در سنگی بر گوری را با شیرینی وفای مندرج در نامهها جبران کنم.»
این نویسنده در اوخر عمرش به کلبهای در میان جنگلهای اسالم کوچ کرد و به ناگاه در غروب روز هفدهم شهریور ماه سال ۱۳۴۸ در چهل و شش سالگی زندگی را بدرود گفت.
آثار جلال آل احمد
پنج داستان (۱۳۵۰)
نفرین زمین (۱۳۴۶)
ارزیابی شتابزده (۱۳۴۳)
سنگی بر گوری (نوشتهٔ ۱۳۴۲، چاپ ۱۳۶۰)
غرب زدگی (۱۳۴۱)
نون والقلم (۱۳۴۰)
مدیر مدرسه (۱۳۳۷)
سرگذشت کندوها (۱۳۳۷)
زن زیادی (۱۳۳۱)
سه تار (۱۳۲۷)
از رنجی که میبریم (۱۳۲۶)
دید و بازدید (۱۳۲۴)
در خدمت و خیانت روشنفکران (انتشار پس از مرگ) [۱۸]
سفر به ولایت عزراییل
مکالمات
یک چاه و دو چاله
نیما چشم جلال بود
در خدمتیم
اسرائیل، عامل امپریالیسم (چاپ کتاب در تاریخ مهر ۱۳۵۷)
خسی در میقات (۱۳۴۵)
سفر روس
سفر آمریکا
جزیرهٔ خارک درّ یتیم خلیج فارس (مشاهدات، ۱۳۳۹)
تاتنشینهای بلوک زهرا (مشاهدات، ۱۳۳۷)
اورازان (مشاهدات، ۱۳۳۳) – که پس از بازدید از این منطقه که سرزمین اجدادی او بوده است، نگاشته شده.
ترجمهها:
تشنگی و گشنگی اثر اوژن یونسکو (۱۳۵۱) (در حدود پنجاه صفحه این کتاب را جلال آل احمد ترجمه کرده بود که مرگ زودرس باعث شد نتواند آن را به پایان ببرد، پس از آل احمد دکتر منوچهر هزارخانی بقیه کتاب را ترجمه کرد)
چهل طوطی، قصههای کهن هندوستان (با سیمین دانشور، ۱۳۵۱)
عبور از خط اثر ارنست یونگر (با محمود هومن، ۱۳۴۶)
مائدههای زمینی اثر آندره ژید (با پرویز داریوش، ۱۳۴۳)
کرگدن اثر اوژن یونسکو (۱۳۴۵) (این نمایشنامه با نام کرگدن به قلم پری صابری، مدیا کاشیگر و سحر داوری و با نام کرگدنها به قلم احمد کامیابی مسک نیز به پارسی ترجمه شده است)
بازگشت از شوروی اثر آندره ژید (۱۳۳۳)
دستهای آلوده اثر ژان پل سارتر (۱۳۳۱)
سوء تفاهم اثر آلبر کامو (۱۳۲۹)
بیگانه اثر آلبر کامو (با خبرهزاده، ۱۳۲۸)
قمارباز (رمان) اثر فئودور داستایفسکی (۱۳۲۷)
عزاداریهای نامشروع اثر محسن امین (از عربی، ۱۳۲۲).
Saturday, 23 November , 2024