محمدرضا ستاریدر عالم ممکنات، همه چیز یک روز به پایان میرسد. هر چند برخی مناسبات آنچنان از استحکام خاص در فضای زیستی خود برخوردار هستند که حتی فکر کردن به پایان آنها خوشبینانه یا رویاگونه تلقی میشود، اما این پدیدههای مستحکم نیز بنا به قانون منظم هستی بالاخره روزی پایان یافته و تازه پس از […]
محمدرضا ستاری
در عالم ممکنات، همه چیز یک روز به پایان میرسد. هر چند برخی مناسبات آنچنان از استحکام خاص در فضای زیستی خود برخوردار هستند که حتی فکر کردن به پایان آنها خوشبینانه یا رویاگونه تلقی میشود، اما این پدیدههای مستحکم نیز بنا به قانون منظم هستی بالاخره روزی پایان یافته و تازه پس از آن است که ذهن مخاطب را با حجم زیادی از پرسشها و ابهامات مواجه میسازد. امروز نیز یکی از آن روزهای خاص در تاریخ دنیای نوین است. پس از نزدیک به 60 سال، حکومت کاستروها در کوبا مهر پایان خورد و کوبای آنها به دوران جدیدی از تحولات و مناسبات بینالمللی وارد شد.
چریکهای رمانتیک
اما به راستی کاستروها و هواداران آنها چه کسانی بودند که تاریخ قرن بیستم چه مثبت و چه منفی تحت تاثیر آنها قرار گرفت؟ انقلابیهای رمانتیکی که با فرود آمدن از کوههای سیرا مائسترا طی جنگی چریکی دیکتاتور کوبا را سرنگون و در سال 1959 میلادی فاتحانه وارد هاوانا شدند. فیدل و رائول کاسترو به همراه ارنستو چگوارا پایه گذار حرکتی بودند که علاوه بر تکان دادن جهان آن روز، الهام بخش بسیاری از جنبشهای آزادیبخش و گروههای انقلابی در سراسر دنیا شدند. انقلابی را که آنها رهبری و به پیروزی رساندند از آنجا حائز اهمیت بود که در حیاط خلوت آمریکاییها، سرآغاز سلسله حوادثی مهم و طاقتفرسا برای بلوک غرب در آن زمان شد. پس از کوبا که علناً با باتیستا مستعمره آمریکا بود، گواتمالا، نیکاراگوئه، السالوادور و … به کابوس واشنگتن در آمریکای لاتین بدل شدند. از همان زمان بود که دو جناح از بام تا شام مشغول ستایش یا تقبیح این چریکهای رمانتیک قرن شدند.
ماجرا زمانی حساس و حساستر شد که آمریکا با اقدامات خود فیدل را دو دستی به بلوک ندای گیلان و اتحاد جماهیر شوروی تقدیم کرد. او پس از پیروزی بر دیکتاتوری باتیستا تاکید داشت که ایدئولوژیاش قبل از هر چیز کوبایی است و میگفت: ما به دنبال کمونیسم یا مارکسیسم نیستیم. بجای آن دموکراسی و عدالت اجتماعی میخواهیم، آنهم در چارچوب اقتصادی با برنامه. پس از افزایش فشارهای فزاینده اینک کاسترو بود که با کشاندن روسها به قاره آمریکا، برگ برندهای را در اختیار کمونیستها قرار داد که شاید پیش از آن خواب این بستر عملیاتی برای جنگ سرد نیز برای آنها غیر ممکن بود.
بالاخره یک روز خدای مهربان فیدل را از این دنیا میبرد!
کاستروها ایستادند، تمامی فشارها را تاب آوردند و برگی از تاریخ کوبا را رقم زدند که شاید تا سالهای سال، آثار و پیامدهای آن نه تنها از این جزیره در دریای کارائیب، بلکه خارج از مرزهای آن نیز تداوم داشته باشد. میگویند سازمان سیا سالها با طرح و نقشههایی عجیب و غریب سعی در از بین بردن فیدل کاسترو داشت، اما در نهایت و آن هم در سال 2000، بوش پسر طی یک سخنرانی با اعلام خاتمه طرح ترور کاسترو به حاضران جلسه گفت: بالاخره یک روز خدای مهربان فیدل را از این دنیا میبرد!
حال پس از 59 سال حکومت کاستروها بر کوبا، رائول کاسترو که پس از استعفای فیدل به جای برادرش به رهبری حزب کمونیست و ریاست جمهوری کوبا رسیده بود، امروز از سمت خود به صورت رسمی کنارهگیری خواهد کرد تا زمام عبور را به دست نسلی جدید از رهبران کمونیست کوبایی بسپارد. او به عنوان رئیس جمهوری کوبا ماه گذشته در یکی از سخنرانیهای خود با اعلام اینکه راهی طولانی را تا به اینجای کار طی کردهایم، تاکید کرد: حال فرزندان ما چه آنهایی که در حال حاضر حضور دارند و چه آنهایی که در آینده به دنیا میآیند خوشحال خواهند بود. در همین رابطه مجمع ملی کوبا روز گذشته با تشکیل جلسه در خصوص رایگیری برای انتخاب رئیس جمهوری جدید به کار خود پایان داد و قرار است امروز با انتخاب رئیس جدید هیات دولت، فصلی از تاریخ پر و فراز و نشیب کوباییها، بسته شود.
گفته میشود که گزینه اصلی رهبری کوبا اینک میگوئل دیاز کانل، معاون اول 57 ساله رائول کاسترو است. او توانسته از سال 2013 به طور شگفت انگیزی مراتب ترقی را طی کند. دیاز کانل پیش از معاون اولی به عنوان وزیر آموزش عالی کوبا که یکی از نقاط قوت کارنامه 60 ساله حکومت کاستروها بر این کشور است فعال بود. بسیاری از کارشناسان معتقدند که رهبر آتی کوبا همان مسیر انقلاب این کشور را دنبال خواهد کرد و وی به دلیل باورش به سیاستهای قبلی فیدل و رائول ، به دنبال تغییرات در سیاستهای کلی این کشور نخواهد بود.
با همه آشتی میکنیم به جز کوبا
با روی کار آمدن فیدل کاسترو و چهرههای خاص همراه او در 1959، عرصه سیاست در آمریکای لاتین تغییری اساسی کرد. کاسترو با اعلام اینکه فرهنگ مردمش به واسطه تاثیر و نفوذ آمریکاییها به شدت آسیب دیده است، روح ملیگرایی را در کوبا تقویت کرده و توانست حکومتی منحصر به فرد با سابقه بیش از نیم قرن انزوا، تحریم، فشار و در نهایت ایستادگی را پایهگذاری کند.
از تبدیل شدن به بازیگر تراز اول جنگ سرد و افتضاح خلیج خوکها برای آمریکا تا محوریت داشتن در بحران موشکی دهه 1960 که میرفت دنیا را با یک جنگ تمام عیار هستهای مواجه کند، موجب شد تا آمریکاییها با تمامی دشمنان درجه اول خود یعنی شوروی و چین حاضر به سازش و تنشزدایی شوند به جز کوبا که همچنان سیاستشان پس از نیم قرن در قبال این کشور ثابت بوده و هست. هر چند در سال 2015 میلادی و طی اتفاقی نادر دولت اوباما با بازگشایی سفارت آمریکا در هاوانا، فصل جدیدی از تاریخ روابط میان دو کشور را رقم زد، اما این ماه عسل دیری نپایید و با روی کار آمدن ترامپ باز در بر همان پاشنه سابق در حال چرخیدن است.
کاسترو وفادار به چه بود؟
اینک پس از 59 سال با رفتن کاستروها شاید اکنون بهترین فرصت برای مواجهه نقادانه با آن نوع آرمانخواهی باشد که فیدل کاسترو نماد آن بود. یکی از خصوصیات بارز کاستروها شاید وفاداری آنها بود. اینکه دستکم تا آخر پای حرفشان ایستادند و اجازه ندادند که کشورشان در زیر سالها فشار و تحریم کمر خم کند. با این حال دکتر مهدی اردبیلی استاد فلسفه حدود یک و سال نیم پیش در بخشی از مقاله خود در روزنامه اعتماد با عنوان در باب وفاداری فیدل نوشته بود: سوال مهم این است که آیا وفاداری فی نفسه قابل و دفاع و ارزشمند است؟ آیا تا آخرین نفس پای حرف خود ایستادن قابل ستایش است؟ روشن است که این خود وفاداری نیست که ارزشمند است، بلکه موضوع وفاداری است که به آن معنا میبخشد. در واقع سوال اصلی این است: وفاداری به چه چیزی؟ حال، کاسترو دقیقاً به چه چیزی وفادار بود؟ سوسیالیسم؟ کمونیسم؟ کاستروییسم؟
در همین ابتدا باید به صراحت اعلام کرد که کاسترو انقلابیای بود که توانست در پی سالها مبارزه، کشور را از سلطه دیکتاتوری نظامی باتیستا آزاد کند و علیرغم تمام تحریمها و حملات و سوءقصدها، جان سالم به در ببرد و انقلاب را تسلیمِ ضدانقلاب نکند. دستاوردهای او در زمینه آموزش و بهداشت در کوبا خیرهکنندهاند که علیرغم وضعیت بد اقتصادی و معیشتی، از پیشبرد آنها عقب ننشست. پس از مرگ کاسترو شبکههای خبری جهان دو تصویر را به نمایش گذاشتند، یکی سوگواران و دیگری شادخواران. کسانی که پس از مرگ کاسترو جشن گرفتند و رقصیدند، عمدتاً عدهای کوباییِ میامینشین بودند که انقلاب منافعشان را به خطر انداخته بود. همچنین هرچند کاسترو نتوانست برخی از شاخصهای دموکراتیک را در کشورش به حد قابل قبولی برساند، اما دولتهایی که کوبا را به عدم پایبندی به آزادی بیان و دموکراسی متهم میکنند، خود عمدتاً به شکلی سرکوبگرانهتر آزادی شهروندان خویش و به شکلی خونبارتر حتی حق حیات انسانها در سایر نقاط جهان را تهدید میکنند و درصد مشارکت در انتخاباتشان بسیار کمتر از کوباست و اکثر آنها امروز در معرض به قدرت رسیدن راستگرایان افراطی و نژادپرست هستند. همچنین نباید فراموش کرد که هزینهای که آمریکا به عنوان نماد سرمایهداری برای نابودی انقلاب کوبا پرداخت، بیش از آنکه با هدف سرنگونی کاسترو یا انقلاب کوبا باشد، تلاش برای ضعیف نشان دادن هر شکلی از آلترناتیوسازی برای سرمایهداری است.
کاسترو آخرین رهبر سوسیالیستِ واقعاً موجود بود: آخرین فرمانده. او نماد آرمانگراییِ تجربهشده در نیم قرن گذشته است؛ نماد انسدادی که همه ما به آن دچار هستیم. اما تفاوت بسیار مهمی وجود دارد میان وفاداری در عین پذیرش شکست و وفاداری با اصرار بر نپذیرفتنِ شکست. کاسترو نماینده تجاهل نسلی از آرمانگرایان است که اگرچه مانند همقطاران بریدهشان، خود را به دشمن تسلیم نکردهاند، اما همچنان حاضر به پذیرش شکست نیستند. در اینجا مرزی بسیار باریک و حیاتی میان پذیرش شکست و تسلیم شدن وجود دارد. وفاداری نوع نخست را من وفاداری رمانتیک مینامم و وفاداری نوع دوم را وفاداری نقادانه. وفادار نقاد، وفادار به آرمانهاست در عین پذیرش تجربه شکستش و در تلاش برای آسیبشناسی آن.
کاسترو هرچند تا آخرین لحظه حیاتش تسلیم نشد، اما شکست را هم نپذیرفت. او تا آستانه مواجهه نقادانه با شکستش پیش رفت، اما به دلایل متعدد روانی، سیاسی و اجتماعی، موضعی واکنشی گرفت و ترسش را به نحوی معکوس بیان کرد. آنجا که در آخرین سخنرانیاش، در آخرین کلماتش پیش از مرگ، در آوریل ۲۰۱۶، صراحتاً گفت که من نادان، افراطی یا کور نیستم ، دقیقاً بیان ترسهایش بود. در نتیجه، وی تنها در سطح رمانتیک وفاداری باقی ماند و مرگش نیز همین وجه رمانتیک ستایندگانش را تحریک کرد. او در سالهای آخر عمرش، زمانی که با شکست مواجه شد، چه کرد؟ بیآنکه آن را بپذیرد به بهانه بیماری از قدرت کنار رفت و برادر تکنوکراتترش را به جای خود نشاند. شاید این تعبیر آخر او که من نادان، افراطی یا کور نیستم را بتوان با این تحلیل نیز خواند که او با شکستش مواجه شد، اما از بیانش هراس داشت و ترجیح داد مرگ را با آغوش باز بپذیرد اما شکست انقلاب را اعلام نکند.
کوبایی که نمیشناسیم
هر چند رائول کاسترو قرار است تا سال 2021 و موعد کنگره بعدی به عنوان رهبر حزب کمونیست باقی بماند و تا آن زمان فرصت کافی را برای کنترل روند گذار شاگردانش برای ورود به دنیای جدید در دست داشته باشد، اما این نخستین بار است که پس از 59 سال نامی از کاستروها در هیات دولت کوبا مطرح نخواهد بود. در این رابطه، علی اسدی خمامی پژوهشگر مطالعات جهان در خصوص کوبای پسا کاستروها معتقد است: اصولاً کنارهگیری رائول کاسترو اتفاق عجیبی نیست. بودن او در راس امور به مانند سایر کشورهای دورهای بوده و از زمان انتخاب شدنش به عنوان رئیس جمهوری مشخص بود که سال 2018 رفتنی است. از سال گذشته نیز این مساله مدام در رسانههای کوبایی و آمریکای لاتین اعلام شده بود، اما برخوردی که این روزها با این خبر از سوی برخی رسانهها شاهد هستیم موید این مساله است که گویا اتفاق خارقالعادهای در حال رقم خوردن است. این امر به اعتقاد من نوعی جوسازی رسانهای است. رفتن کاسترو به معنای تغییر نظام حاکمیتی کوبا نیست. کوبا از فردای روز انقلاب به همین شکل اداره شده است؛ یعنی یک مجلس ملی تشکیل شد که این مجلس به صورت دورهای قدرت اجرایی را در کشور مشخص میساخت. هر چند برای مدت زیادی کاستروها در راس امور اجرایی کشور بودند، اما واقعیت این است که انسانها عمر محدودی داشته و لاجرم روزی باید فرا برسد که فرد دیگری جایگزین آنها شود. این امر طبیعی است و به معنای تغییر بنیادین کوبا نخواهد بود. به عقیده من کوبا به همان مسیر سابق خود ادامه خواهد داد، مگر اینکه جمع جریانات سیاسی آن به سمت دیگری میل کند؛ که فعلاً نشانهای از آن دیده نمیشود. باید تاکید کنم، تعمیم دادن نظامهای سیاسی به یک نفر اصولاً امری درست و واقعبینانه نیست. آنچه کوبا را به کوبای امروز تبدیل کرده، محصول فیدل و رائول نبوده، بلکه مجموعهای از خواستهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بوده است که کوبای امروز را شکل دادهاند. در واقع این تصویر غلط ما از کوباست که باعث میشود این چنین در مواجهه با این کشور یکه بخوریم. ما حتی نمیدانیم که حکومت کوبا، حکومتی تک حزبی نیست، بلکه حداقل 8 حزب در آن فعالیت میکنند که سه تای آنها برچسب لیبرال را یدک کشیده و جزئی از اپوزیسیون کوبا قلمداد میشوند. ما حتی نمیدانیم مجلس ملی کوبا، فراجناحی بوده و اعضای آن از میان چهرههایی انتخاب میشود که معمولاً تعلقات جناحی نداشته باشند. بنابراین وقتی با چنین مواردی بیگانه هستیم، طبیعی است که ناگهان مواجهه با خبر کنارهگیری رائول کاسترو غافلگیرمان کند.
Tuesday, 26 November , 2024