زمانی به خودش آمد که یک زن بیهویت بود دلش نمیخواست با او همراه شود اما وقتی به خودش آمدکه یک روز مریم با مرد غریبهای به خانه آمد و …
به گزارش ندای گیلان، نازنین در یک خانواده متوسط به دنیا آمد و پس از جدایی مادر از پدر، دوران کودکی را با نامادری سپری کرد. هرچند رابطهاش با نامادری بد نبود، اما رابطه بد با پدر که او را مقصر جدایی از مادر میدانست و تلاش پدر برای ترمیم رابطه با دخترش هیچگاه راه به جایی نبرد و هرگامی که برای گرم شدن فضای مهآلود رابطه با نازنین برمیداشت، بیفایده بود. تا مادر بود و مهربانیاش در خانه، کودکیاش پر از خاطرات شیرین بود، اما وقتی رفت و نسیم مهربانیاش را با خود برد، محبت پدر هم رو به سردی رفت.
دوران دبیرستان را طی میکرد که برای پر کردن تنهاییاش، سرانجام در مسیر مدرسه با رضا که او نیز مانند خودش بود، آشنا شد.
سعی میکرد در کنار رضا تمام نامهربانیهای پدر را جبران کند. یک ماه به همین منوال گذشت. دوستی بین او و رضا هر روز استحکام بیشتری پیدا میکرد. جملات زیبا و عاشقانه که تا آن موقع نشنیده بود. علاقهای شدید نسبت به رضا را در خودش میدید.
برایش جالب بود، با خودش گفت، باور نمیکنم که کسی تا این حد مرا دوست دارد. پس از یک ماه آشنایی، یک روز به اصرار رضا فکر فرار از خانه به ذهنش خطور کرد، دیگر تحمل توهینها و تحقیرهای پدر را نداشت؛ و سرانجام یک روز به بهانه خرید، از خانه خارج شد و دیگر برنگشت و همراه رضا راهی شهر دیگری گردید…
به خیال خود تلافی رفتارهای بد پدر را با این کار در میآورد. چند ماهی در یک خانه کوچک همراه رضا زندگی میکرد، اما رفتار رضا هر روز بدتر میشد. زمانی به خودش آمد که یک زن بیهویت بود. دیگر از آن عشق آتشین رضا خبری نبود و رهایش کرده بود و به ناچار در پارک گوشهای برای خوابیدن پیدا کرد، روزها همچنان میگذشت و او در کوچههای سرگردانی به سر میبرد، یک روز در پارک روی نیمکت نشسته بود، مریم که خود زن مطلقهای بود آمد و کنارش نشست، نمیداند چرا به او اعتماد کرد و برای اولینبار واقعیت زندگی خودش را برای یک نفر تعریف کرد.
مریم به او قول داد کمکش کند و او را به خانهای برد که خودش در آن زندگی میکرد. مدتی به همین منوال گذشت، تا اینکه به پیشنهاد او برای تامین زندگی باید با افراد دیگری نیز ارتباط برقرار می کرد. از پیشنهاد او ترسید. همه وجودش پر از وحشت شد، او هیچ وقت حتی به چنین کاری فکر هم نکرده بود. اول دلش نمیخواست با او همراه شود اما وقتی به خودش آمدکه یک روز مریم با مرد غریبهای به خانه آمد و …
یک روز که در کنار خیابان ایستاده بود، با پدر روبهرو شد. پدر عصبانی به طرفش حمله کرد و با دخالت مردم و پلیس کار به کلانتری کشید. نازنین و پدر بعد از صحبت با کارشناس روانشناسی متوجه شدند که هر دو مقصر بودند.
نظر کارشناس روانشناسی
تحقیقات نشان میدهد، انگیزه افراد فراری هرچند متفاوت است، اما آنچه بین همه افراد فراری عمومیت دارد، رهایی از هنجارها، فشارها، تحمیلها، قید و بندها، خشونتها و آزارهای خانواده و کسب آزادی عمل در رفتارهای فردی و اجتماعی و در آخر لجاجت با خانواده میباشد. در پرونده مورد نظر شدت بد رفتاری و خشونت پدر منجر به فرار نازنین شد، هرچند بیشتر دختران فراری از بین خانوادههای نابسامان میباشند و اغلب فرزندان طلاق هستند، اما درواقع دخترانی که در محیط خانواده، احساس کفایت و ارزش نمیکنند، به جای اینکه در محیط خانواده پیوندهای عاطفی را بجویند، در پی عشقهای خیالی و خیابانی با جنس مخالف پیوندهای عاطفی برقرار میکنند و چه بسا همین عامل باعث فرار آنها، نه یکبار بلکه به کرات شود و در نتیجه آنها را به سمت ناهنجاریهای اجتماعی سوق میدهد.
باید توجه کرد چنانچه خانوادهای به هر دلیل، اعتیاد، طلاق، مرگ والدین و… از هم گسسته شد، باید برخی نهادها را موظف کرد در رفع مشکلات فرزندان چنین خانوادههایی تلاش کرده و نسبت به رفع خشونتها و مشکلات این خانوادهها اقدام کنند. نازنین در سن بحران نوجوانی به جوانی یعنی در 15 سالگی بوده که مادر از پدر جدا میشود و ازدواج دوباره پدر و عدم برقراری ارتباط مناسب پدر با نازنین باعث کدورت بین فرزند و پدر شد که در نهایت نازنین نیاز و محبتهای برآورده نشده خودش را در رضا جستوجو میکند و وقتی با پیشنهاد رضا برای فرار از خانه مواجه شد به علت اینکه احساس میکرد راهی جدید در زندگیاش میگشاید و این آشنایی با رضا را پلی به سمت خوشبختی میدید، با او همراه شد.
Thursday, 23 January , 2025