یک شب که به خانه برگشتم با پسر غریبه روبه رو شدم. من در خانه را به روی او قفل کردم و از دو برادرم کمک خواستم. ما همان موقع با پلیس 110 تماس گرفتیم و حسن و سمیه بازداشت شدند اما …
به گزارش سرویس حوادث ندای گیلان،ناصر 37ساله و عموی همسرش با نام قهرمان 49 ساله شامگاه دوازدهم مرداد 90 حسن 30ساله را که با همسر ناصر به نام سمیه 28ساله در ارتباط بود طبق نقشه از پیش طراحی شده به باغی در شهریار کشاندند و پس از شکنجه هولناک وی را کشتند. متهمان پای میز محاکمه ایستادند و یکدیگر را عامل جنایت معرفی کردند. در آن جلسه ناصر گفت: عموی همسرم به تنهایی حسن را کشت.او طبق نقشه از پیش طراحی شده سمیه، حسن را به باغ کشاند.
سپس او به پسر غریبه جوهرنمک خورانده و دستانش را با سیگار سوزانده و او را خفه کرده است. عموی همسرم از من خواست تا در حمل جنازه به او کمک کنم . من هم از ترسم به او کمک کردم و جنازه را به بیابان های شهریار بردیم و آنجا رها کردیم. قهرمان نیز گفت: ناصر و برادرش به تنهایی پسر غریبه را کشتند و او را سر به نیست کردند.در آن جلسه سمیه حرف های تازه ای زد و گفت: شوهر و برادر شوهرم حسن را کشتند.با توجه به ضد و نقیض گویی های دو متهم و ادعای تازه سمیه پرونده برای از سر گیری تحقیقات به دادسرا برگردانده شد. با تکمیل تحقیقات متهمان برای دومین بار پای میز محاکمه ایستادند. در این جلسه که در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی محمد باقر قربان زاده و با حضور دو قاضی مستشار تشکیل شد نماینده دادستان کیفرخواست را خواند و از طرف اولیای دم برای عاملان شکنجه مرگبار اشد مجازات خواست.ناصر پشت تریبون دفاع ایستاد و در تشریح جزییات ماجرا گفت: من در میدان تره بار کار می کردم. به همین خاطر شب ها ساعت 12 به محل کارم می رفتم و صبح ها به خانه بر می گشتم. یک شب که ساعت 2بامداد به خانه برگشتم با پسر غریبه روبه رو شدم. من در خانه را به روی او قفل کردم و از دو برادرم کمک خواستم. ما همان موقع با پلیس 110 تماس گرفتیم و حسن و سمیه بازداشت شدند. یک هفته بعد از این شکایت همسرم و پسر غریبه در دادگاه تبرئه شدند. اما من همسرم را طلاق دادم ولی عموی همسرم مدام با من تماس می گرفت و مرا تهدید می کرد او می گفت باید همانجا حسن را می کشتم و ماجرا را با خانواده ام نمی گفتم تا آبروریزی شود.وی ادامه داد: دوازدهم مرداد ماه90 قهرمان با من تماس گرفت و مرا به باغش در شهریار دعوت کرد.وقتی به آنجا رفتم با یک پراید روبه رو شدم. وقتی در را باز کردم جنازه حسن را دیدم که روی صندلی عقب پراید قرار داشت. قهرمان مرا تهدید کرد تا در حمل جنازه به او کمک کنم. او سوار پراید حسن شد و من هم با ماشین خودم آنها را دنبال کردم تا اینکه قهرمان جنازه را در بیابان های شهریار رها کرد و با ماشین من به خانه برگشت.من از ترس قهرمان سکوت کردم و حرفی نزدم.وقتی قهرمان روبه روی پنج قاضی دادگاه ایستاد خودش را بی گناه خواند و گفت: ناصر و برادرش در غیاب من حسن را شکتند و جنازه اش را به بیابان بردند.
وی ادامه داد: بعد از این ماجرا برادر حسن به من پیشنهاد کرد تا برای کمک به ناصر به مشارکت در قتل اعتراف کنم و در عوض 100 میلیون تومان پول بگیرم. او میگفت برایم وکیل می گیرد و رضایت اولیای دم را جلب می کند. من هم در اداره آگاهی به مشارکت در قتل اعتراف کردم اما حالا می خواهم حقیقت را بگویم. من بی گناهم.
سپس سمیه در جایگاه ویژه ایستاد و گفت: همسرم و عمویم مرا مجبور کردند با حسن تماس بگیرم و او را به باغ بکشانم. آنها هر دو حسن را شکنجه دادند. جوهر نمک به دهانش ریختند و او را با آتش سیگار سوزاندند. ولی ناصر به تنهایی حسن را خفه کرد. من قبلا در بازجویی ها به دروغ گفته بودم شوهر و برادر شوهرم حسن را کشتند.
در پایان این جلسه هیات قضایی وارد شور شد تا رای صادر کند
Friday, 22 November , 2024