گیلان در دهه 60 نسل جدیدی از یاران میرزا کوچک خان جنگلی را به خود میدید که پوست و خونشان با شجاعت، غرور و عدالتخواهی آمیخته شده بود.
به گزارش ندای گیلان، زمستان سردی بود، حال و هوای دفاع از وطن و شهادت طلبی مثل همه مناطق کشور تا دل جنگلهای گیلان هم کشیده شده و قلب مردمان دیار لطافت و سرسبزی را نیز سرشار از دینداری، استقلال، آزادی خواهی و وطنپرستی کرده بود؛ مردمان دیاری که قریب به نیم قرن پیش در راه عدالتخواهی، سرها فدا کرده بودند امروز به عشق امام و انقلاب اسلامی مصممتر از قبل، پای در عرصه جهاد و شهادت گذاشته بودند.
گیلان در دهه ۶۰ نسل جدیدی از یاران میرزا کوچک خان جنگلی را به خود میدید که پوست و خونشان با شجاعت، غرور و عدالتخواهی آمیخته شده بود، آزاد مردانی که عاری از هرگونه سلاح و تنها با تکیه به اعتقادات و منش خود، رعشه بر اندام دشمنان میانداختند و هراس نابودی را دل آنها ایجاد میکردند. در سالهای جنگ تحمیلی، ایران اسلامی بسیاری از شیرمردان خود را در راه دفاع از مرزهای شرف و اقتدار از دست داد که غم شهادت عاشورایی آنها هنوز هم بر دلهای عاشق مردم و خانوادهایشان سنگینی میکند.
شاگلدی الماسی؛ متولد ۸/۸/۱۳۱۱، زاده تبار خیر و خوبی، مرد بزرگی که در دوران انقلاب و جنگ حق علیه باطل، خطه غرب گیلان را رنگ و بویی دیگر بخشیده بود. سخنان روشنگرش به مردم نوید پیروزی حق را میداد و آنها را از گرایش به باطل منع میکرد.
شهید الماسی در خانوادهای مذهبی و خیّر دیده به جهان گشود و به همراه همسر و ۸ فرزند خود در روستای ییلاقی “رینه آقا مسجد” از توابع شهرستان رضوانشهر، سکونت داشت. وی به شغل شریف کشاورزی و دامداری مشغول بود و کسب روزی حلال و سادهزیستی از ویژگیهای بارز او به شمار میرفت.
زندگی فردی شاگلدی الماسی همواره با اعتقادات مذهبی و بصیرت سیاسی آمیخته شده بود و بر انجام فرایض دینی، فعالیتهای مذهبی، ایجاد تشکلهای مردمی و فعالیتهای اجتماعی تاکید داشت. حضور فعال او در مسجد محله به عنوان امام جماعت و برگزاری مراسم مذهبی و روشنگریهای سیاسی، محبوبیتش را در بین اهالی روستا، دو چندان میکرد، زندگی او مصداق عینی تولی و محبت به اهل بیت و تبری از دشمنان اسلام و منافقین بود و به برگزاری مناسبتهای مذهبی و ملی و احیای شعائر اسلامی و انقلابی اهتمام ویژه داشت.
شاگلدی الماسی در اطعام مستضعفان و کمک به نیازمندان سر از پا نمیشناخت و در انجام امور خیر همواره پیشرو و پیش قدم بود.
در سال ۱۳۶۰ هنگامی که منافقین جنگ مسلحانه را آغاز کردند و وارد جنگلهای گیلان شدند، امنیت شمال کشور را تحت تاثیر فعالیتهای شرارت گونه خود، نظیر راهبندانها، درگیری در شهرها و روستاها و انجام ترور شخصیتها قرار دادند. در آن زمان روحیه حق طلبی شهید الماسی بود که مانع از سکوت او میشد و در نهایت همین روحیه معنوی و آزادیخواهی او را به یکی از شهیدان دهه فجر سال ۱۳۶۱ تبدیل کرد.
صحبتهای دلنشین همسر گرامی این شهید بزرگوار، تداعی کننده میزان عشق و محبت فراوان آن شهید والا مقام به خانه و خانواده است، چرا که تنها یادآوری محبتهای خالصانه همسر، میتواند پس از گذشت ۳۸ سال، گوشه چشمان چروکیده این بانوی بزرگوار را تر کند.
بانو «حقپرست» درخصوص اهمیت تربیت صحیح فرزندان برای آن شهید بزرگوار این گونه از همسرش یاد میکند که همیشه با محبت و روی خوش با فرزندانش رفتار میکرد و توصیه همیشگی وی به فرزندان، داشتن صداقت، خیرخواهی برای مردم، کسب روزی حلال و جدیت در انجام فرائض دینی بود. این پدر مهربان حتی فرزندان خردسال خود را در ایام ماه مبارک رمضان به سفره افطار یا سحر فرا میخواند و میگفت: «این سفره خداست، مبادا از سفره خدا جا بمانید».
شاید به دلیل این نصایح گرانبار بود که حتی فرزندان شاگلدی الماسی نیز الگو و اسوه شجاعت و پاکدامنی در روستای خود بودند. دو نوجوان ۱۷ و ۱۵ ساله به نامهای شیرعلی و شفاعت که هردو در مسیر حق علیه باطل، یاور پدر بودند و همراه با او به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
شهید شیرعلی الماسی به دلیل شرکت در مسابقات محلی و شجاعت و توان بدنی بالا، با عنوان شیرِعلی خطاب میشد و شهید شفاعت الماسی به دلیل حسن خلق، افتادگی و خدمت بیمنت به مردم، معصوم پنداشته میشد و او را “شفقت” نیز مینامیدند.
از دیگر ویژگیهای تاثیرگذار شهید الماسی میتوان به میزان احترام و اعتقاد ایشان به سنت میهماننوازی اشاره کرد، حتی برخی روزها پس از اقامه نماز جماعت، هنگام بازگشت از مسجد، اگر با دوستان یا به ویژه افراد نیازمند مواجه میشد، آنها را به منزل دعوت میکرد و از آنها میخواست که با قبول دعوت، خیر و برکت را همراه خود به خانه بیاورند.
با شروع مبارزات انقلاب اسلامی، عشق به امام و انقلاب در قلب شاگلدی الماسی جوانه زد و فارغ از هرگونه تشکل و منسب سیاسی، در عرصههای مذهبی و اجتماعی نقش مؤثری ایفا میکرد. علاقهمندی وی به آرمانهای انقلاب اسلامی موجب شده بود تا در اکثر نهادهای اجتماعی، سیاسی و انقلابی همچون سپاه، بسیج، جهاد سازندگی، کمیته و بخشداری همکاری داوطلبانه و خودجوش داشته و برای تمامی مسؤولان شهرستانهای تالش و رضوانشهر شناخته شده و قابل احترام باشد.
این بزرگ مرد انقلابی که اقدامات داوطلبانه زیادی در راه عمران و آبادانی روستاها و فعالیتهای اجتماعی، سیاسی و مذهبی انجام میداد همواره مورد لطف و محبت مردم قرار داشت به همین دلیل او را به عنوان عضو انجمن اسلامی محل و فرد معتمد روستا میشناختند.
منزل او به یک پایگاه فرهنگی، مذهبی و سیاسی تبدیل شده بود و برای مردم روستا، محل نشستها و هماندیشیهایشان به شمار میرفت. درستکاری و ارتباط دوستانه این شهید با مردم، موجب شده بود، نصایح و توصیههایش به راحتی در قلبها نفوذ پیدا کند و جلوی انحراف مردم به ویژه جوانان به سمت افکار الحاقی کمونیستی را بگیرد.
اهالی رینه به خوبی به یاد دارند که در ۱۴ بهمن ماه سال ۱۳۶۱ ، هنگامی که شهید دلاور سنگتراش بعد از تحمل یک روز شکنجههای دردناک، به شهادت رسید؛ چگونه شاگلدی الماسی در مراسم تشییع این شهید، قد علم کرد و خواستار اقدام عملی مردم و مسؤولان برای مشارکت در تامین امنیت منطقه شد.
بدیهی است حضور چنین فانوسی در دل روستاهای غرب گیلان که راه را برای مردم روشن میکرد، خاری بود در چشم دشمنان و منافقان کوردل که تاب تحمل را از آنها سلب میکرد. آنها خانواده الماسی را سد بزرگی در مقابل پیروزی اهداف شوم خود در منطقه میدیدند و باید برای درهم شکستن هرچه سریعتر آن اقدامی میکردند، اینگونه بود که هدف بعدی خود را، شاگلدی الماسی قرار دادند.
سرانجام در شبانگاه ۲۳ بهمن ماه سال ۱۳۶۱ وقتی که در کانون گرم خانوادهاش لقمهای نان و نمک خورده بود و با وضو به پیشواز عبادت معبودش میرفت، منافقان، منزل او را به محاصره خود درآوردند. ابتدا برای ایجاد رعب و وحشت تیری از پنجره خانه به داخل، شلیک کردند، فضای اتاق کوچکشان، مملو از دود گشت و ترس در چشمان اهالی مظلوم و بیدفاع خانه جای گرفت. شهید الماسی به همراه دو پسر بزرگوارش یعنی شیرعلی و شفاعت به بام خانه رفتند تا شاید بتوانند از شر مزدوران رهایی یابند.
منافقان با وارد کردن ضربههای پی در پی به درب منزل او، سرانجام به اجبار وارد منزل این شهید بزرگوار شدند، همسرش که به همراه فرزندان کوچک خود به حیاط خانه آمده بود تا جلوی ورودشان را بگیرد با توهین و ناسزای منافقان روبهرو شد.
در نهایت هنگامی که این بانوی بزرگوار از شدت فشارهای روحی وارده در میان حیاط از هوش رفته بود و فرزندان خردسالش در پشت او پناه گرفته بودند، منافقان شاگلدی و پسرانش را بر بام خانه یافتند و آنها به رگبار بستند و چه سخت است که داغ همسر و فرزندان بیگناه جگرت را بسوزاند اما از تنهایی و وحشتزدگی فرزندان خردسالت، نتوانی تا صبح سراغ پیکر غرق در خون آنها بروی.
صبح هنگام وقتی اهالی روستای رینه بیدار میشوند، رفته رفته متوجه اتفاقات شب گذشته شده و به منزل شهید الماسی میروند. شاید جای خالی شهید در مسجد به وقت نماز صبح، مردم را آگاه کرده بود و یا با پرکشیدن این شهیدان، مظلومیت غریبی روستا را فراگرفته بود.
یکی از پسران بزرگوار شهید عنوان میکند، در آن زمان در شهر مشغول تحصیل و انجام فعالیتهای بسیج بودم، چند روز پیش از این واقعه تلخ، پدرم به شهر آمد و در مقابل فرماندهام به من گفت: «گمان میکنم شهادتم نزدیک است، آمدهام تو را ببینم و خانواده را به تو بسپارم، من مطمئنم تو با محاسن اخلاقی و ویژگیهای دینی خود از عهده مراقبت آنها برمیآیی.» پدرم با ایمان قوی خود به راحتی این واقعیت را پذیرفته بود و به شیرینترین زبان ممکن آن را برای من بازگو و من را آگاه نمود.
تشییع پیکر این شهیدان والا مقام با سیل عظیمی از جمعیت عاشق و دیندار گیلان در دو شهرستان تالش و رضوانشهر برگزار شد. عظمت این مراسم باشکوه با حضور مسؤولان وقت، خاطره ماندگار و بیسابقهای را در ذهن مردمان آن دیار ثبت نمود و یاد و خاطره آن عزیزان را در ذهن مردم، ماندگار کرد. مزار نورانی این بزرگواران در بقعه متبرکه امینالسلطان غریب بنده شهرستان رضوانشهر در جوار بارگاه دیگر شهیدان آن شهرستان، قرار دارد.
شهادت ناجوانمردانه این مردان آسمانی در عین پاکی، خلوص و بی گناهی، افکار و اعمال پلید منافقین معلوم الحال را برای مردم آن زمان آشکار نمود. افرادی که به علت خباثت و شرارتهای متعدد عمدتا از جانب خانوادههایشان نیز طرد شده بودند و تنها هدفشان از بین بردن انسانهای معنوی و دوستدار انقلاب بود تا بتوانند مسیر نادرست خود را در جامعه تعمیم دهند.
منافقان طی نامهای که بعد از ترور این سه شهید بزرگوار، درون خانه شهید الماسی میاندازند، خطاب به خانواده شهید نوشتند: « ما هیچ سندی برای اثبات گناهکار بودن اعضاء خانواده شما نداشتیم اما به دلیل هراس از آینده، آنها را در دادگاه خودمان مجرم شناختیم و دیدید که حکم را اجرا کردیم. عزیزانتان یاران خمینی بودند پس پیکرشان را به خمینی هدیه دهید.»
در نتیجه تلاشهای بی وقفه نیروهای انقلابی و ثمره خون شهدایی همچون شهیدان الماسی بود که پس از مدتی منافقین کوردل از صفحه جامعه محو و برای محاکمه به چنگال عدالت سپرده شدند. این پیروزی، خرسندی و آرامش خاطر زیادی برای مردم به همراه داشت اما از بار سختیها و مشقت یک مادر برای مدیریت زندگی و به ثمر رساندن ۶ فرزند چیزی کم نمیکرد.
مادری که با تقدیم همسر و دو فرزندش در راه اسلام عزیز و تحقق آرمانهای انقلاب، زینبوار ایستادگی کرد تا راه آنها را ادامه دهد و از این آزمون الهی سربلند بیرون آید. با صبر و ایثار این بانوی بزرگوار بود که مدال “ایثار ملی” به وی اعطا شد، هم او که با وجود تمام مشکلات جسمی، روحی و عاطفی و علیرغم فقدان همدم ، همسفر و جگر گوشههایش، به تنها منشاء امید و تکیهگاه محکم فرزندان و الگویی برای مردم جامعه ما تبدیل شده است.
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما
نویسنده: فائزه زارع
http://www.nedayegilan.ir/?p=132215
Saturday, 22 February , 2025