جمعیت حاضر در خیابانها به یکباره حرکت کردند طرف خیابان کاخ و منزل دکتر مصدق؛ به نظر من اینجا بود که آن حرکت اصلی انجام گرفت. خیلی مشکوک است
به گزارش سرویس سیاسی ندای گیلان،واقعه 28 مرداد 1332 ابعاد وسیعی داشت که بر بسیاری از مناسبات جامعه ایرانی پس از خود تاثیراتی عمیق و ماندگار بر جای گذاشت. رد تحولات و پیامدهای این واقعه را میتوان در حوزههای گوناگون اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ایرانِ پس از کودتا جستجو کرد. روندهای «پساکودتا» در ایران سامانی آشکار یافتند و هرگز نمیتوان این تاثیرات عمیق را منکر شد. به باور بسیاری از تاریخنگاران، اصحاب پژوهش، ارباب جراید و کنشگران سیاسی، آنچه در فاصله صبح تا عصر روز 28 مرداد 1332 روی داد، کودتایی با همه ابعاد و ظرفیتهای یک کودتای تمام عیار بود. حضور عناصر نظامی، به حاشیه راندن مردم، خلع ید از دولت مستقر، سرعت بالا در ساماندهی تحولات، پی افکندن روابط غیردموکراتیک و… همهوهمه در زمره مشخصههایی است که این واقعه را به عنوان یک «کودتا» تعریفپذیر کرده و اطلاق این عنوان به رویدادهای 28 مرداد را معنادار میکند. افزون بر آن، دولتهای انگلیس و آمریکا هم بارها اعلام کردهاند که مداخلههایی جدی در امور داخلی ایران در وقایع مرداد ماه 1332 داشتهاند.
تا جایی که یکی از وزرای امور خارجه ایالات متحده به این حضور مستقیم اعتراف کرد و به طور رسمی از مردم ایران عذرخواهی کرد. با این حال، برخی از صاحبنظران با تکیه بر استدلالهایی از جنسی دیگر، وقایع آن دوره را روندی طبیعی میپندارند و بر این باور هستند که آنچه رخ داد، فرآیندی طبیعی در عزل یک نخستوزیر و بکارگیری نخستوزیری دیگر بود. این قرائت کمتر شنیدهشده مدعیان و طرفدارانی هم دست و پا کرده است و برخی از تحلیلگران حوزه تاریخ با تکیه بر همین استدلالها به بررسی تاریخ «کودتا» میپردازند.
از جمله تاریخنگارانی که رویدادهای 28 مرداد 1332 را کودتا نمیداند، «مسعود کوهستانینژاد» است. او که مسائل مربوط به تاریخ معاصر را به شکلی جدی پیگیری کرده و پژوهشهای متعددی در این زمینه داشته است، روایتی جالب و کمتر شنیدهشده از آن رخدادها دارد. برای درک بهتر درونمایه تحلیلی و برداشتهای تاریخی «کوهستانینژاد» گفتوگویی با انجام شده است که در ادامه میخوانید:
جنابعالی و بعضی دیگر از تاریخنگاران بر این باورند که رویدادهای 28 مرداد کودتا نبوده است. اگر این تعریف را بپذیریم شما چه استدلالی برای این موضوع دارید؟ و اگر اتفاقات آن روز کودتا نبوده، چه نام دیگری میتوان بر آن نهاد؟
برای درک این موضوع باید از دو منظر به واقعه 28 مرداد نظر کنیم. نخست اینکه بازتعریف تازهای از ماهیت «کودتا» به دست دهیم و بررسی کنیم که آیا وقایع 28 مرداد را میتوان در قالب این تعریف گنجاند؛ و دوم اینکه ملاحظه کنیم یا فعالان و کنشگران حاضر در صحنه (در روز 28 مرداد) آیا باور داشتند که آنچه در حال رخ دادن است، کودتاست یا خیر.
بنده نخست به مورد دوم میپردازم. برای درک بهتر این موضوع لازم است جریانات را از یک روز قبل آغاز کنیم و به رویدادهای 27 مرداد بپردازیم. در این روز گروههای تودهای، تظاهرات بسیار گستردهای در سطح تهران برگزار کردند. آنها در بخشهای مرکزی شهر تهران شامل خیابان جمهوری فعلی، اطراف بازار، میدان توپخانه تا خیابان انقلاب و نزدیکیهای دانشگاه تظاهرات بسیار وسیعی داشتند. این تظاهرات که از حدود 26مرداد شروع میشود، در 27 مرداد به اوج میرسد. تظاهرکنندگان به هرجا و هرکس میرسیدند، اگر فکر میکردند سلطنتطلب است با او برخورد میکردند. به دفاتر روزنامههای مخالفان مخالف تودهایها حمله کردند. غروب که شد همهچیز تمام شد. صبح فردا گروههای طرفدار سلطنت آمدند وسط میدان. درگیری را شروع کردند. گروههای سلطنت بودند،گروههای طرفدار بقایی بودند. برخی از گروههای طرفدار آیتالله کاشانی هم بودند. موضوع در مورد طرفداران بقایی قطعی است. چرا که بقایی در 18 یا 19 مرداد ماه در سرمقاله روزنامه شاهد صراحتا مینویسد چون تودهایها به کلوپ زحمتکشان حمله کردهاند، باید منتظر اقدام مشابه باشند. در مورد طرفداران آیتالله کاشانی موضوع فرق میکند. زمانی که در شب 11 مرداد برخی به منزل آقای کاشانی حمله کردند و یکی از حامیان مالی ایشان به نام مرحوم «حدادزاده» را به قتل رساندند، بعضی از طرفداران آیتالله کاشانی عصبانی شدند و میتوان تصور کرد که این گروه از طرفداران ایشان هم در زمره معترضان روز 28 مرداد باشند.
برخی مدعی هستند که مرحوم داریوش فروهر قاتل مرحوم حدادزاده است. نظر شما در این مورد چیست؟
بنده با قاطعیت اعلام میکنم که مرحوم فروهر به هیچ عنوان قاتل مرحوم حدادزاده نبود. بلکه قاتل ایشان یکی از چاقوکشهای ناحیه 10 بود. جالب این است که اولین جایی که گفته شد قاتل حدادزاده، فروهر بوده، در روزنامه باختر بود. در روز 12 مرداد یا 13مرداد، به نقل از یکی از برادران حدادزاده اعلام شد که قاتل او مرحوم فروهر است که این مسئله ابدا صحت ندارد. علاوه بر این گروهها به طور قطع بخشهایی از سلطنتطلبها و گروههایی از الواط ناحیه 10 هم آمده بودند و حمله را شروع کردند
در مورد روند این حمله توضیح بدهید؟
من گزارشی دارم که حملهکنندگان آن را روایت کردهاند.در این گزارش کاملا مشخص است که اقداماتشان از هشت صبح آغاز شده است. خودشان می گویند آمدیم بیرون، از میدان توپخانه رفتیم بالا، تا خیابان شاه؛ هر نشانهای که از تودهایها میدیدیم میزدیم و از بین میبردیم. تا جلوی بازار بزرگ کسی جلودار ما نبود. جلوی بازار که رسیدیم چند نفر آمدند و با ما درگیر شدند، گروه بسیار اندکی بودند که آنها را منهدم کردیم. بعد حرکت کردیم به طرف بالا به سمت وزارت خارجه. اینجا ظهر شده بود. هنوز درگیریهای خیابانی ادامه داشت. در مقابل وزارت خارجه مقاومتهایی صورت گرفت و ظاهرا به اینها شلیک شد در نتیجه عقبنشینی کردند. جالب اینجاست از اینجا به سمت منزل دکتر مصدق حرکت کردند.
نکته دقیقا اینجاست. چه اتفاقی افتاد که این عده به سمت منزل دکتر مصدق حرکت کردند و فلش حمله به سمت منزل نخست وزیر رفت؟
صبر کنید. توجه داشته باشید که تا ساعت یک بعد از ظهر ما در تهران با درگیریهایی روبرو هستیم که در تهران آن زمان کاملا طبیعی بوده است. همانطور که روز قبل از آن هم همین اتفاق از سوی دیگر رخ داده بود. یک نمونه ذکر کنم. روز 16 آذر 1330، یک سری از نیروها شروع کردند به حمله به دفاتر روزنامهها و جراید چپ در تهران. وحشتناک بود این درگیری. رهبری حملهکنندگان به عهده کسی بود به نام شعبان جعفری. از صبح درگیری شدیدی ادامه داشت تا عصر همان روز. زدند و هرچه نشریه چپ بود از بین بردند. درست از همان زمان این درگیریها در تهران فراوان اتفاق میافتاد. پس ما در 28 مرداد در تهران از صبح تا ساعت 12تا 1 ظهر کسی چنین تصوری نداشت که قرار است کودتا بشود، قرار است حمله شود و نخست وزیر عوض بشود.
در مورد حمله به منزل دکتر مصدق توضیح بدهید. چه شد که مسیر حرکت این عده به سمت منزل نخست وزیر تغییر کرد؟
جمعیت حاضر در خیابانها به یکباره حرکت کردند طرف خیابان کاخ و منزل دکتر مصدق؛ به نظر من اینجا بود که آن حرکت اصلی انجام گرفت. خیلی مشکوک است. باید دید چه اتفاقی افتاد که اینها تغییر مسیر دادند و به سمت منزل دکتر مصدق حرکت کردند؟ البته نباید فراموش که این کار یک بار دیگر تجربه شده بود. در اسفند 1331 به قدری عصبانی بودند که راه افتادند و رفتند طرف منزل دکتر مصدق که بزنند و خرابش کنند. در آن روز دکتر مصدق رفت مجلس متحصن شد و یکی دو روز بعد مجلس کار را درست کرد. پس این عصبانیت بیسابقه نبود.
میتوانیم ادعا کنیم از آمریکا تلفن زده بودند به شعبان جعفری، شخص آیزنهاور به او گفته بود حمله کند یا مثلا بگوییم بنگوریون بلند شده بود آمده بود ایران، تا این کار را سامان بدهد. ولی اینها برایمان خندهدار است. ما خودمان خودمان را مسخره کردیم. کودتایی در اندونزی میشود و 300 هزار نفر کشته میشوند، کودتایی در ایران میشود و کودتاچیان 30 نفر کشته میدهند و مدافعین نخستوزیر 2 نفر کشته میشود. این کمی خنک است.
یعنی این اقدام طبیعی بود؟
بله، طبیعی بود تظاهراتکنندهها حمله کنند به خانه دکتر مصدق. یکی اینکه شب 11 مرداد 1332، به نحو بسیار زشتی به خانه آیتالله کاشانی در تهران حمله شد. تا آن موقع ما همچین چیزی نداشتیم که به خانه و منزل یک مجتهد که در آن یکی مجلسی گذاشته در آن صحبت میشود، سه شب پشت سر هم حمله شود. طبیعتا طرفدارهای این آدم، ممکن است بعضیهایشان از شدت ناراحتی در میان حملهکنندهها باشند. گرچه بدنه اصلی کسانی که حمله کردند از اشرار ناحیه 10 بودند. یک افرادی بودند که فرهنگ تجعمات خیابانی را ندشتند. دیدند حالا که جلویشان در خیابانها خالی است بروند و آن کاری که در اسفند 1331 موفق به انجام آن نشده بودند، به انجام برسانند. البته در این میان باید اعتراف کرد که منافع غرب، منافع آمریکا، منافع انگلیس بر عدم وجود دکتر مصدق بود. این موضوع هم تنها مختص به آن زمان نبود. از حدود خرداد و تیر 1331، بعد از بازگشت دکتر مصدق از آمریکا، خودش هم فهمید که دیگر تمام شد. و بعد از آن تحولاتی که در زمستان 1331 در سطح جهان و منطقه اتفاق افتاد، دولت دکتر مصدق محلی از اعراب نداشت. مداخله غربی و خارجی را قبول دارم، ولی مداخله خارجی مساوی با کودتا نیست. در رابطه با 28 مرداد هیچ شکی نیست که دولتهای غربی به ویژه انگلستان به حذف دولت دکتر مصدق بسیار علاقه داشتند. به خصوص از ساعت یک به بعد و وقتی دیدند شرایط کاملا فراهم است تا آخرش هم رفتند.
پس تحریک خارجی هم در این میان بود؟
موضوع فراتر از تحریک است. آنها آماده شدند و زمینه را خوب دیدند، گرچه پیش از آن فکر نمیکردند این اتفاق بیفتد. وقتی همه رفتند خانههایشان و در خیابانها حضور پیدا نکردند، زمینه برای کار آنها فراهم شد.
شما در تحلیل خود از مجموعه کنشگران مختلفی نام میبرید. موافق هستید این مجموعه را به طور کامل بیان کنیم. به این معنی که کشورهای خارجی بخصوص آمریکا و انگلیس، دربار، جریان مظفر بقایی و مرحوم کاشانی علاقه داشتند که دولت ملی دکتر مصدق سقوط کند؟ آیا شما میپذیرید که نوعی اشتراک نظر میان همه این جریانات به وجود آمده بود؟
بله. اما باز این هم به معنی کودتا نیست. یعنی اینکه آیتالله کاشانی از دی ماه 1331 برخی اعلامیهها را علیه دکتر مصدق صادر کرد. درخصوص درخواست دکتر مصدق در مورد اختیارات شش مادهای؛ که اعلامیه بسیار تندی هم بود. چرا که از نظر آیتالله کاشانی این اختیارات غیرقانونی بوده است. دکتر مصدق با این کار مجلس را به شدت تحقیر کرد. اینها همه یعنی اینکه مرحوم کاشانی هم دوست داشت دکتر مصدق از کار برکنار شود. اما اینکه من موافق حضور شما در یک پست نباشم، به این معنی است که علیه شما کودتا کردهام؟
بر فرض صحت مدعای شما در این خصوص، آیا به نظر شما این روند تغییر شکل قانونی داشته است؟ یعنی دکتر مصدق در یک روند کاملاً قانونی برکنار شده و رویدادهای 28 مرداد در چنین موقعیتی قابل تحلیل است؟
روندهای غیرقانونی پیش از آن شروع شده بود. در واقع اگر بخواهیم بگوییم کودتا بوده، کودتای اصلی 12 مرداد 1332 اتفاق افتاد، وقتی مجلس منحل شد. توجه داشته باشید که مشابه همین اتفاق در اسفند 1331 هم رخ داد. دکتر مصدق هم همین روش را داشت. چطور شد که این اتفاقات در اسفند 1331 برای دکتر مصدق نیفتاد و ایشان توانست به کار خود ادامه دهد؟ دلیل آن این بود که مجلس در صحنه حضور داشت. مجلس بنیان دموکراسی در ایران و اصلیترین رکن مشروطه محسوب میشد. وقتی مجلس منحل شد، دکتر مصدق دیگر هیچ پناهی نداشت و نمیتوانست از قدرت آن نهاد استفاده کرده و خود را حفظ کند.
یعنی شما معقتد هستید که انحلال مجلس یک خطای استراتژیک بود؟
به شدت چنین باوری دارم. این خطا فوقالعاده استراتژیک بود. از این بدتر اختیارات شش ماهه بود که عملا مجلس را فلج کرد. دکتر مصدقی که خودش در سال 1301 مخالف اعطای اختیارات بود، در سال 1331 در پی اخذ اختیارات تازه بر آمد. با این کار مجلس فلج میشود و مجلس فلج چه کاری میتواند انجام دهد؟ با این مجلس ناکارآمد در حقیقت این مجلس هیچ اقدام موثری نمیتواند برای دولت و به طور کلی مملکت انجام دهد. در حقیقت اعتبار و ظرفیتهای قانونی مجلس با این کار از بین رفت. بسیار از مشکلات بعدی ناشی از همین رفتار و اقدام است.
به هر صورت بفرمایید آیا روند خلع و حذف دکتر مصدق از نخستوزیری، روندی قانونی بود؟ آیا همه ظرفیتهای قانونی در این مسیر طی شد؟
بله؛ همه روندهای قانونی در این مسیر طی شد. طبق قانون اساسی مشروطه، روند قانونی در آن زمان فقط شخص شاه بود. شاه هم دستور داد نخست وزیر کس دیگری باشد. تمام شد؛ بحث قانون اساسی است. شاه در 25 مرداد کفته بود فلانی نخست وزیر شود و دکتر مصدق نگذاشت. طبیعتا وقتی شما این فضا را ایجاد میکنید، طرف مقابل هم نرمش به خرج نمیدهد و یا مثلا شورای امنیت تشکیل نمیدهد. گذشته از آن، طبق قانون اساسی زمانی که مجلس منحل شده باشد، شاه تصمیمگیر است و تمامی مناسبات درون ساختار حاکمیت را او تعریف میکند. حال اگر مشکلی هست، از قانون اساسی است. اگر مسئلهای دارید، بروید قانون اساسی را عوض کنید. به هر صورت روند تحولات به گونهای پیش رفت که کسی انتظارش را نداشت. کسی تصور نمیکرد که این اتفاقات بیفتد. ضمن اینکه دکتر مصدق پیشتر از این بسیاری از نهادها و شخصیتهایی که میتوانستند در موقعیتهایی اینچنین از او حمایت کنند را از دیگر همراه نداشت. توهین طرفداران مصدق به کاشانی در روز 12 مرداد، انحلال مجلس در همان روز و اقداماتی از این دست سبب شد تا در 28 مرداد هیچ جریان موثری نتواند از مصدق دفاع کند. وضعیت به گونهای بود که حتی وابستگان حزب توده هم نتوانستند در خیابانها حضور پیدا کنند.
یعنی شما معتقدید حتی تودهایها هم از روند تحولات جا ماندند؟
بله؛ دقیقا آنها هم جا ماندند. اصلا همه چیز بهم ریخت. در روند اتفاقات روز 28 مرداد اینقدر درگیری داخلی سنگین شد و همه به این درگیریها مشغول شدند که هیچ جریانی نتوانست متوجه اصل قضیه شود. باز هم تکرار میکنم که در 28 مرداد یک فرصت کوتاه ایجاد شد و بدون هیچ تردیدی عوامل نفوذی آمریکا و انگلیس از این فرصت استفاده کردند تا تغییر ایجاد کنند. آنها با تمام توان وارد میدان شدند و به خواسته خود رسیدند. شرایط را به گونهای به پیش بردند که اهداف از پیش تعیینشده را دنبال کنند.
به نظرم مسئله بسیار مهم نقش بازیگران داخلی است. به نظر شما آیا آیتالله کاشانی با آمریکاییها، انگلیسیها، دربار و بقایی به منظور حذف دکتر مصدق همراه شد؟
اگر منظور شما این است که آیتالله کاشانی و این جریانات در یک پیوستگی کامل با یکدیگر در پی حذف دکتر مصدق به صورت کلی بوده است، خیر. اگر تصور شود که ایشان با جریانات مذکور همکاری داشته است، باید بگویم که خیر. ولی اگر منظورتان این است که در کوتاه مدت مجمع این کنشگران در یک مسیر افتادند که دکتر مصدق برکنار شود، بله درست است. ولی به یاد داشته باشید که نیروهای آمریکایی و انگلیسی منظورشان تغییر فرد نبود، بلکه تغییر کل این سیستمی بود که در دهه 20 تا سال 32 در ایران حاکم بود. در دهه 20 تا 30 روالی داریم که بهار آزادی ایران مینامیم. انگلیسیها و آمریکاییها با کل این سیستم مشکل داشتند در حالی آیتالله کاشانی از سال 1331 به عنوان یک مخالف سیاسی دکتر مصدق مطرح بود.
طبق نظر شما یک همسویی بین مرحوم آیتالله کاشانی و دربار و آمریکا و انگلیس وجود دارد ولی از سوی دیگر بر این باور هستید که این همسویی، استراتژیک، برنامهریزی شده و هماهنگ نیست. با این حال مشاهده میشود که آقازاده آیتالله کاشانی در مجلسی که بعد از کودتا تشکیل میشود و از قضا روند دموکراتیکی هم ندارد، به عنوان نماینده تهران حضور پیدا میکند. این رفتار دوگانه چه توجیهی دارد؟
این چه ربطی به خود آقای کاشانی دارد؟ ضربهای که آیتالله کاشانی بعد از 12 مرداد خورد موجب شد که او برای همیشه منزوی شده و از فعالیتهای سیاسی و اجتماعی کنارهگیری کند. ایشان تا سال 1340 دیگر هیچ فعالیت سیاسی و اجتماعی موثری انجام نداد. با این اوصاف آیا به نظر شما، آیت الله کاشانی خودش به پسرش گفته که بروند و نماینده مجلس بعد از 28 مرداد بشود؟ به نظر میرسد که مشی آیتالله کاشانی بعد از واقعه 12 مرداد به گونهای بود که به هیچ وجه علاقهای به فعالیتهای سیاسی نداشت و نمایندگی فرزند ایشان در مجلس هم ارتباطی با شخص کاشانی پیدا نمیکند.
در آغاز اشارهای شد به تعریف کودتا و تبیین مولفهها آن؛ و شما گفتید که این مولفهها در واقعه 28 مرداد تحقق پیدا نمیکند. به نظر شما کودتا چه مولفههایی دارد؟
کودتا حرکتی با محوریت نیروهای نظامی است علیه دولت قانونی؛ دولتی که با روال دموکراتیک و قانونی از طریق مراجع قانونی بر سر کار آمده و روندهای حقوقی خود را طی میکند. زمانی که یک گروه نظامی با استفاده از قوای نظامی علیه این دولت اقدام قهرآمیز براندازانه انجام داده و این دولت را ساقط کرده، حکومت نظامی اعلام میکند و امور را به دست نظامیان میسپارد، کودتا رخ داده است. ولی وقایع 28 مرداد واجد هیچیک از این ویژگیها نیست.
با فرض اولیه به نظر میرسد که شما بر این باور هستید دولت دکتر مصدق حداقل از 25 مرداد 1332 دیگر دولت قانونی ایران نبوده است؟
بله نبود. از نظر قانون اساسی ایران نبود. من عاشق دکتر مصدق هستم و دوست دارم ایشان پادشاه میشد، ایشان یکی از بزرگترین سیاستمداران ما بوده، واقعیت کاری که دکتر مصدق کرد برای استیفای حقوق ایران از شرکت نفت ایران از انگلیس بیبدیل و بینظیر بود. ولی او دیگر توان و ابزار لازم را در اختیار نداشت. ضمن اینکه دکتر مصدق عملا به رودررویی مستقیم با شاه پرداخته بود و این همه مخالف قانون اساسی بود. از این منظر دولت دکتر مصدق در روزهای پایانی دولت قانونی نبود. ضمن اینکه بنا بر تصمیم مصدق بر انحلال مجلس، شاه تنها کسی بود که اختیار داشت نخست وزیر را عزل کرده و نخست وزیر جدید را معرفی کند. با این اوصاف، شرط اولیه دولت قانونی را نداشت. لذا شرط لازم برای تحقق کودتا به وجود نیامده بود. ضمن اینکه حضور مستقیم نیروهای نظامی نیز وجود نداشت.
شما معتقد هستید که نیروهای نظامی هم حضور مستقیم نداشتهاند؟ با این فرضیه حضور شخصیتهایی مانند تیمسار خسروانی در کنار شعبان جعفری را چگونه توجیه میکنید؟
در میان وقایع روز 28 مرداد که هیچ کس تصور نمیکرد کودتا رخ داده باشد، گروهی از افسران باشگاه بازنشستگان نیروهای نظامی هم حضور یافتند و خواستند در این فرآیند حضوری جدیتر داشته باشند. اینها افسرانی بودند که از دولت ملی مصدق زخم خورده بودند و تلاش داشتند تا سهمی در اقدامات علیه او ایفا کنند.
به نظر می رسد اتفاق 28 مرداد هرچه که بود و هر اسمی که روی آن بگذاریم بر دیروز، امروز و احتمالا فردای ما اثرگذار خواهد بود. این رویداد گروههای مختلفی از جامعه ما را با خودش درگیر میکند. تبیین کنید در همان دوره کوتاه بعد از 28 مرداد چه شد و چه اتفاقاتی افتاد که دیگر آن فرآیندهای آزادیخواهانه و بهار آزادی که تا پیش از مرداد 32 در کشور وجود داشت، دیگر به وجود نیامد؟ محمد رضا پهلوی آرام آرام به سمتی رفت که دیگر آدمهای جاننثار را به نخستوزیری انتخاب کرد. چرا دیگر خبری از امینیها و مصدقها و حتی زاهدیها نبود؟ خبری از احزاب آزاد نبود، خبری از تجمعات خیابانی نبود، خبری از رسانههای آزاد نبود، رسانه های آزاد رفتند در محاق و شرایطی پیش آمد که آزادیها به طور کلی از میان رفت و این وضعیت تا زمان انقلاب تداوم یافت؟
باید توجه داشت که این فضا بعد از 28 مرداد ایجاد نشد، قبل از 28 مرداد در ایران ایجاد شد. اما آثارش بعد از 28 مرداد مشاهده میشود. ما بعد از 28 مرداد میبینیم که دیگر هیچ چیزی نداریم. مجلس هجدهم اصلا قابل مقایسه با مجلس شانزدهم و چهاردهم نیست. مجلس نوزدهم و هرچه جلوتر میرود وضع هم به مراتب خرابتر میشود، چرا؟ برای آنکه آنچه در 28 مرداد به بعد پیش آمد معلول وقایعی است که در فاصله بین تیر 1331 تا مرداد 1332 اتفاق افتاد.
یعنی شما فکر میکنید مجموعه رویدادهای دولت دوم دکتر مصدق موجب شد تا این روندهای آزادیخواهانه از میان برود؟
بله؛ اما باید ببینیم چه اتفاقاتی افتاد؟ اول بیاییم ببینیم ماجرای بهار آزادی در ایران در محدوده میان سالهای دهه 20 تا سال 1332 چیست؟ نماد این بهار آزادی چه بود؟ به طور قطع عامل اصلی این بهار آزادی مجلس بود. مجلسی که در آن علیرغم اینکه پسر فلان خان و پسر فلان خانزاده و وابسته به دربار حضور دارند، باز هم تامین کننده آزادی به شکل کلی آن در کشور است. در همین مجلس است که پیشنهاد نخستوزیری دکتر مصدق داده میشود. آنهم از طرف یک نماینده طرفدار دربار؛ قانون مطبوعات آزاد در همین مجلسها به تصویب میرسد. رسانهها و مطبوعات در این زمان به بیان نظرگاههای مختلف میپردازند و تا حد ممکن از توهین و فحاشی به یکدیگر پرهیز میکنند. حال ببینید که همین مطبوعات در فاصله تیر 1331 تا مرداد 1332 چه دستاوردی داشت؟ فحاشی، تمام مقدسات، آیینها، معنویت و همه چیز مردم ایران را به باد استهزا گرفتند. مطبوعات در این دوره بجز فحاشی و توهین به طرفهای مخالف کار دیگری از پیش نبردند و فضا را به شدت رادیکال کردند. به لحاظ تبارشناسی هم این رفتارها هیچ شباهتی به انقلاب سیاسی مشروطه ندارد. مطبوعات در دوره مشروطه حتی حداقل این توهینها را هم ندارند و سعی میکنند با حفظ احترام طرف مقابل نقطهنظرات و دیدگاههای خود را بیان کنند. حال آنکه در فاصله یک سال دولت آخر دکتر مصدق وضعیت به شکل نگرانکنندهای رادیکال،توهینآمیز و حاد شده بود. آیا این بود مطبوعات و پایگاه آزادی؟ این بود نتیجه آزادی؟ این آزادی نبود! هرج و مرج بود!
به نظر میرسد شما میخواهید بگویید در حد فاصل 30 تیر 1331 تا 28 مرداد 1332، فضای جامعه ایران چه به لحاظ مطبوعاتی وچه به لحاظ کنش اجتماعی فضایی رادیکال را تجربه میکرد. از این میخواهم نتیجه بگیرم که یکی از موثرترین عوامل بروز و پیدایش چنین فرهنگی در جامعه جریان چپ و حزب توده است. آیا شما چنین تحلیلی دارید؟
صد در صد! چنین رفتارهایی از سوی این جریان سابقهدار بوده است. در مجلس دوم مشروطه هم تودهایها همین کار را کردند و در برابر جریان مخالف دست به اقدامات تروریستی زدند. در فاصله سال 31 تا 32 هم یکبار دیگر همین اقدام را مرتکب شدند و وضعیت رادیکالی را در کشور به وجود آوردند.
اینکه اینها موفق شدند از سال 31 اقدامات خود را به انجام برسانند به این دلیل بود که بسیاری از چهرههای قابل اعتماد در کشور از بین رفته بودند. نباید فراموش کرد که در سالهای دهه 20 یک سری افراد حضور داشتند که وجیهه المله بودند. استوانههایی در جامعه حضور داشتند که در برابر سیلابهای جامعه ایستادگی میکردند. در صورتی که طی یک سال منتهی به وقایع 28 مرداد هیچیک از این چهرهها در عرصه سیاست حضور نداشتند.
دلیل حذف این چهرهها از عرصه سیاست ایران چه بود؟
به گزارش ابتکار دکتر مصدق بعد از سفر یک ماه و نیمه به آمریکا و درکی که ایشان از شرایط بینالمللی موجود پیدا کرده بود، سعی داشت با سفت کردن کمربندهای ایمنی، کشور را با تکیه بر توان داخلی اداره کند. این اقدام موجب شد تا بسیاری از چهرههای سیاسی از صحنه حذف شوند. دکتر مصدق در این مورد بسیار سخت گرفت و نمایندگان مجلس سنا و بخش قابل توجهی از نیروهای مذهبی از صحنه کنش سیاسی حذف شدند.
با توجه به برخوردهای آیتالله کاشانی و دکتر مصدق میتوان پذیرفت که این دو شخصیت ارتباط و تعامل مناسبی با یکدیگر نداشته باشند، اما دکتر مصدق با دیگر علمای مذهبی که مشکلی نداشت. ضمن اینکه در میان سیاسیون، مرحوم مصدق با چه کسانی برخورد داشت؟
مسلما بسیاری از علما رفتار او را قبول نداشتند. مثل آیت الله بروجردی. در سال 1331 مسائلی پیش آمد. درست است که سرپوشیده بود ولی بسیار مسئله پیچیدهتر از این بود. مسئله نیروهای مذهبی بودند، مسئله نیروهای میانه رو بود و مسئله دیگر خود دکتر مصدق است که خیلی مسائل به او برمیگردد. گاهی اطرافیان دکتر مصدق بودند، وزرا و مبلغانش بودند، نمایندگان وابسته به جبهه ملی بودند، بقایی که بود؟ مکی که بود؟ بسیاری بودند که دولا و راست شو جلوی قوام بودند، ریشه نداشتند در این مملکت، این کجا، حکیم الملک کجا. حکیم المک ممکن است بگویید پیر بود ولی یک نظامی را قبول داشت که برآمده از مشروطه بود. مکی که بود؟ مکی کسی بود که استواری بود که بعد آمد و نماینده مجلس شد و شروع کرد به نوشتن یک سری کتاب ها و این افراد وقتی در راس کار قرار می گیرند چه حرفایی میزنند و چقدر رادیکال بودند.
مجموع این تصمیمها و انتخابها بود که موجب شد دکتر مصدق نتواند در عرصه قدرت باقی بماند و حتی پس از رفتن ایشان از صحنه قدرت امکان بازگشت جریانی که بتوان در برابر قدرت مطلقه شاه ایستادگی کند به وجود نیامد.
Friday, 22 November , 2024