ندای گیلان-نوشین میربلوک: در بحبوحه روزمرگی و فراز و نشیب های زندگی و زمانی که ناامیدی و بیانگیزگی بر انسان مستولی می شود، دیدن پشتکار و تلاش خستگی ناپذیر افرادی که به رغم همه سختی ها و مشکلات سد های بزرگ جلوی روی خود را کنار زده اند و بر قله موفقیت ایستاده اند، حالتان را خوب می کند! حالا اگر این فرد موفق یک زن باشد که سختی های دوچندان را تحمل کرده تا بهترین خودش باشد موضوع کمی متفاوت تر است.
زنان موفق در جامعه ما کم نیستند که با وجود نگاه های بعضاً خوشایند راه خود را در پیش گرفته اند و حالا پرآوازه شده اند. در ندای گیلان قصد داریم هر هفته سراغ یکی از این زنان موفق برویم و به گفتگو با آنان بپردازیم.
میهمان این هفته ندای گیلان در “شنبه ها با زنان موفق گیلانی،یک مدافع سلامت است. بانوی پرستاری که می گوید مردسالاری را تجربه نکرده چون پدر و همسرش همیشه حامی او بوده اند،به دلیل دوری از خانواده و شغلش سختی های زیادی را متحمل شده است و همیشه تلاش کرده بهترین باشد. می گوید خیلی از جاها نتوانسته شماره یک باشد ولی تمام تلاشش را برای این هدف انجام داده است. فعالیت های اجتماعی اش را به خاطر وظایف مادری اش کنارش کنار گذاشته و برای دختران جوان یک توصیه دارد” برای یک خانم شغل پرستاری بهترین شغل ولی سخت ترین است”. مشروح گفتگوی جذاب و انگیزشی با فاطمه مسکینی در ادامه آمده است:
لطفا خودتان را معرفی کنید و سوابق تحصیلی و شغلی خود بفرمایید.
فاطمه مسکینی هستم کارشناس ارشد آموزش پرستاری کودکان . مدیر پرستاری بیمارستان هفده شهریور بیمارستان تخصصی و فوق تخصصی کودکان رشت هستم . ۲۶سال سابقه کار دارم . از کودکی بچه درس خوان بودم و همیشه شاگرد ممتاز کلاس بودم پدرم اکثرا رئیس انجمن اولیا و مربیان مدرسه بود و میگفت که امکان ندارد که مدرسه بخواهد جایزه به کسی بدهد و من جز آنها نباشم .
بالاخره همیشه یک مقامی در مدرسه داشتم یا شاگرد اول بودم یا رتبه ورزشی داشتم یا مسابقات فرهنگی اول میشدم هنوز هم این حس را دارم هر بار دارن موقع جایزه دادن احساس میکنم مرا هم صدا میزنند.
بلافاصله که دیپلم گرفتم در کنکور قبول شدم و بلافاصله بعد از طرح استخدام شدم و هیچ دوره فراغتی نداشتم.
همه در مدرسه من را برای پزشکی گذاشته بودند ولی نمی دانم زمان کنکور چه اتفاقی برایم افتاد از شدت استرس وقت کم آوردم طوری که اصلا فیزیک و شیمی را که همش نمره ام ۲۰ بود نرسیدم بزنم شاید چون کلاس کنکور نرفته بودم و روش تست زنی را خوب بلد نبودم و شاید هم تقدیرم این بود که پرستار بشوم چون به نظر من پرستارها خودشان پرستاری رو انتخاب نمیکنند آنها برای پرستاری واین شغل شریف انتخاب میشوند و در مورد خودم نیز همین اتفاق افتاد .من در هر بیمارستانی که بودم سعی کردم رویه های سنتی پرستاری را کنار بگذارم و پرستاری علمی را رایج کنم . به جز دو سال طرح ام که در بخش کار میکردم از بدو استخدامم سوپروایزرفیکس شب بودم .الان فیکس شب باید ۸تا شیفت شب بیاید تا کارکردش کامل بشود ولی زمان ما ۱۵ تا شب باید کار می کردیم چون بهره وری نداشتیم و ساعت کارمان ۴۴ ساعت کار در هفته بود . چون در شیفت هایم هرچی بلد بودم به دیگران آموزش میدادم بعد از ۲سال استخدام آزمایشی که رسمی شدم به عنوان سورپرایز آموزشی انتخاب شدم یعنی معاون اول مدیر پرستاری با ۵سال سابقه . همیشه در کنار پستی که داشتم ابلاغهای متعددی هم داشتم مثلا مسئول کمیته احیا .مسئول ایمنی بیمار .مسئول ارتقای کیفیت .مسئول مرگ و میر کودکان و مسئول پیشنهادات .
همیشه زمانم برای مسئولیتهایی که به من سپرده میشد کم بود وباید ۳تا ۴ ساعت هم در منزل به کارهایم میرسیدم به قول همسرم همیشه کلی مشق شب دارم . کلا نامه ها . تجزیه تحلیل ها بررسی و شاخص ها و نوشتن صورت جلسات را به منزل میبردم چون در بیمارستان فرصت نمیشود.
متاسفانه هیچ ورزشی را حرفه ایی دنبال نکردم ولی همیشه ورزش میکنم باشگاه بدنسازی .شنا و کوه را که وقتی مجرد بودم بسیار فعال انجام میدادم بطوریکه جوانی ها قله سبلان هم رفته بودم ولی الان هر فرصتی که پیدا کنم ورزش میکنم . ولو پیاده روی
در کودکی چه هدفی را دنبال میکردید؟ آیا جایگاه امروزتان همان آرزوی کودکی شماست؟
از کودکی خودم و همه فکر میکردند پزشک بشوم ولی خب قسمت نشد .
از جایگاه فعلی ام ناراضی نیستم ولی خیلی وقت ها فکر میکنم باید دکترای پرستاری ام را زودتر میگرفتم چون وقتی وارد کار اجرایی خصوصا در پورسینا شدم اینقدر غرق در کارها و مسئولیتهای بیمارستان بودم و برای ارتقای بیمارستان تلاش میکردم از ارتقای خودم غافل شدم واقعا ۱۲ سال اول کارم که در استان اردبیل بودم چون کمبود نیرو داشتیم ما دوبله شیفت میدادیم و در این ۱۵ سال هم که کار و ادامه تحصیل ارشد و ازدواج و دوتا فرزند کوچک که مجال ادامه تحصیل برایم نبود .
خصوصا ۵سال اخیر که مدیر پرستاری پورسینا بودم روزم بعد از نماز صبح شروع میشد و تا ۲ شب در تکاپو بودم . ولی همیشه خودم رابه این علت سرزنش میکنم.
در بحران کووید ۱۹ باچه مشکلاتی مواجهه بودید و هستید؟
بحران کوید که بدترین اتفاقی بود که در دوران کاری ام تجربه اش کردم .
اول اسفند ۹۸ که خبر کوید را به ما اعلام کردند و دو نفر گیلانی فوت کرده بودند . همکاران بخش اورژانس پورسینا یک بیمار که ترومای کمر بود را احیا کردند که بعدا فهمیدیم که تست کرونا مثبت داشته و همه تیم احیا کرده مثبت شدند و مرحوم دکتر منصف هم که فوت کرد سرپرستار و پرسنل تروما مثبت شدن سوپروایزری که در احیا بود خدماتی ها و من با چالش شدید نیرو مواجه بودم هر روز تا غروب بیمارستان بودم و وقتی می رفتم منزل ژلوفن میخوردم و از سردرد و بدن درد به کمک دارو می خوابیدم خودم فکر میکردم که از خستگی است در حالیکه ولی سرفه هایم که زیاد شد و تست دادم فهمیدم که خودم هم درگیری ریه دارم و تحت درمان قرار گرفتم و با همان حال بیماری در یک بعد از ظهر به ما گفتند ۶۰ تخت برای بیمارستان رازی خالی کرده ایم و مدیریت بیماران و نیروها و تجهیزات و هرروز کل بیمارستان را راند میکردیم و تازه ساعت ۳ کمیته بحران داشتیم که تصمیم بگیریم برای مشکلات موجود چه اقداماتی انجام دهیم و تا کنون هم که این درگیری ادامه دارد والان فاز پنجم هستیم و شرایط بدتر از اسفند ۹۸ را تجربه می کنیم .
بعنوان یک زن چه چالش ها و موانعی پیشرو داشتید؟
اتفاقا من برعکس افرادی که میگویند در جامعه خانمها نمیتوانند پیشرفت کنند و در جامعه مرد سالاری است را تجربه نکردم من در خانواده ایی بزرگ شدم که پدرم همیشه به ما افتخار میکرد و چون ما چند دختر بودیم و آخرین بچه خانواده برادرم بود پدرم همیشه میگفت دختر و پسر هیچ فرقی ندارند بچه باید صالح باشد.علیرغم اینکه همیشه توسط پدر و مادرم مورد حمایت بوده ام شاید خیلی بیشتر از هم سن و سالهای خود ولی به نظرم خیلی مستقل بار آمدم.
زمان ما طرح پرستاری در گیلان بسته بود وما باید به استانهای همجوار میرفتیم، مازندران هم بسته بود و من مجبور شدم برای طرح به استان اردبیل بروم و در سن ۲۲ سالگی در یک استان دیگر کار کنم. آن زمان یعنی سال ۷۳ ما اولین غیر بومی هایی بودیم که آنجا رفته بودیم و برای آنها عجیب بودیم ولی خانواده من موافقت کردند که بروم . البته تمام مراحل ثبت نام و گرفتن خوابگاه پدرم با من همراه بودند. در سن ۲۴ سالگی بیمارستان بوعلی اردبیل را یک بیمارستان ۹۰ تخته خوابه و شلوغ بود به عنوان سوپروایزر اداره میکردم . در شهر غریب سرکار بودم بعدها که خوابگاه نداشتیم خانه اجاره میکردم یعنی الان فکر میکنم که چطور من در آن سن و سال مثل یک مرد از پس همه کارهام برمی آمدم حتی در اردبیل خانه خریدم که برای همه عجیب بود و بعد از آن خانمهای شاغل همکارم هم همین کار را انجام دادند وبرای خودشان خانه می خریدند .
زن بودن هیچ مانعی در کار من نبود اتفاقا کارهایی که من در دوران کاری ام انجام دادم خیلی از مردها نمی توانستند انجامش بدهند . در دهه اول کارم که مجرد بودم فعالیتهای صنفی زیادی داشتم عضو انجمن قلب و پرستاری ایران بودم. چقدر برای تصویب نظام پرستاری فعالیت میکردم تومارهای زیادی جمع میکردیم وتو جلسات پیگیری نظام در تبریز و تهران شرکت میکردم تا اینکه نظام پرستاری در سال ۸۲ تصویب شد ومن با اکثریت ارا قبول شدم و نایب رییس نظام پرستاری استان اردبیل شدم که همان سال ازدواج کردم و به تبعیت از همسر منتقل رشت شدم و مجبور شدم از آنجا استعفا بدم .
و بعد از ازدواج به خاطر اینکه ارشد کودکان بودم و خیلی حساس روی فرزند فعالیتهای اجتماعی ام را به خاطر انجام وظایف مادری کنار گذاشتم . اما هیچ وقت حس نکردم که اگر مرد بودم میتوانستم بیشتر پیشرفت کنم چون با آزادی کامل از طرف خانواده خودم و همسرم همه کارهایی که میخواستم را انجام دادم . البته زن بودن یا مادر بودن را نمی توان چالش در راه رسیدن به اهداف دانست ولی خب وظایف مادری آنقدر ارزشمند است که به خاطر آنها مجبوریم از بعضی کارها چشم پوشی کنیم .
مستقل بار آمدن را مدیون زحمات مادرم هستم که در تربیت فرزند بی نظیر بودند و با وجودی که من ارشد کودکان هستم ولی هنوز از راهنمایی های مادرم در تربیت فرزند استفاده میکنم مادرم به نکات بسیار ریز تربیتی توجه داشت و در هرکاری ما را تشویق به انجامش میکرد برای نمونه من در مدرسه گروه تیاتر و شعر و دکلمه بودم اوایل خجالت می کشیدم مادرم همش به من اعتماد به نفس می بخشید و میگفت که خیلی خوب سخنرانی میکنم به طوریکه من در استان اردبیل مجری برنامه های آموزشی ستاد دانشگاه بودم و هر برنامه ایی که میخواستند اجرا کنند اگر مجری تلویزیون نبود من باید اجرا می کردم و همیشه هم در آموزشها علاوه برمجری خودم سخنرانی داشتم.
مختصری از فعالیت ورزشی تان بفرمایید.
در دبیرستان والیبال بازی میکردم . در دانشگاه تکواندو میرفتم . در اردبیل مسئول کمیته ورزشی بانوان بیمارستان بودم و ورزش صبح گاهی بدنسازی کارکنان را تصویب کرده بودیم بدون احتساب مرخصی روزی یکساعت ورزش می کردیم .عضو گروه کوهنوردی هم بودم که کوههای اطراف هشتپر را رفته ام . الان که اروبیک و استخر می روم الیته فعلا که قرمز است به همینپیاده روی بسنده میکنم.
هدف و شعار شما در زندگی چیست؟
هدف من در زندگی این بود که تا میتوانم بهترین باشم شاید در خیلی جاها نتوانستم شماره یک باشم ولی تمام تلاشم را برای این هدف کردم.
همیشه هدفم ارائه کار مطلوب و درست بود در کار و حرفه پرستاری هدف همیشه خدمت به بیمار و ارائه مراقبت همه جانبه و کاستن الام بیماری است .به نظر من مهم نیست که ما چه شغلی داریم مهم این است که هر شغلی داریم باید بهترین کیفیت را در کارمان ارائه بدهیم. همیشه به دخترم و پسرم تاکید میکنم که هر شغل وحرفه ای انتخاب کردند باید تمام سعی شان را بکنند در حرفه خودشان بهترین باشند.
البته همسرم هم همین عقیده را دارد و به فرزندانم تاکید میکند و خودشان هم همینطور هستند . صداقت و سالم بودن در کار وزندگی همیشه خط قرمز من بوده و هست و هیچ وقت از آن غافل نبوده ام و به فرزندان همیشه این را یاد دادم . همیشه با همه خصوصا بیماران و همکارانم صادق بوده ام .
نظر خانواده در باره شغل وحرفه تان چیست؟
شاید بخاطر مسئولیتتان مجبورید ساعت ها دور از خانواده باشید.خانواده خودم هرچند که دوست داشتند پزشک شوم ازاینکه در کنکور ان اتفاق برایم افتاد خودشان را سرزنش میکردند ولی همیشه به من وشغل من افتخار می کنند
همسرم که همیشه یارو یاور من بوده چه از زمان تحصیل چون من همزمان با ازدواج ارشد هم قبول شدم وچه در زمان بعد که از اردبیل منتقل رشت شدم و کارم را در بیمارستان پورسینا شروع کردم همیشه حامی من بودند و خدارا شکر میکنم که محیط خانه کاملا آرام وزندگی بی دغدغه ایی دارم روابط من وهمسرم مثل دو دوست است که همیشه به هم کمک میکنیم هر کدام که مشکلی داریم خودمان حلش میکنیم .
به همه خانواده هم همیشه مشاوره های درمانی می دهیم خصوصا که شغل پرستاری طوری است که جامعه همیشه به ما و مشورت های ما نیازمند است . و همسرم هم با وجودانیکه حرفه غیر پزشکی دارد اینقدر علاقه منداست ویاد گرفته اطلاعاتش در این رشته بالا رفتهکه گاهی به جای من به فامیل مشاوره میدهد .خانواده همسرم که در تمام مدت از من حمایت کردند وفرزندانم تا ۴ سالگی توسط پدر همسرم که خدا رحمتشان کند ومادر همسرم نگه داری میشدند و وقتی سرکار میرفتم از بابت بچه ها خیالم جمع بود و واکثرا وقت نمیکردم که بهشان زنگ بزنم ویا وقتی که ماموریت میرفتم بچه های تب دارم رو به خدا و آنها می سپردم . دربحران کوید اسفند ماه که کلا در خدمت بیمارستان بودم وچون همسرم هم به علت قرنطینه تعطیل بود تمام امورات خانه برعهده ایشان بود و من یکماه از بغل کردن فرزندانم خصوصا پسرم که خیلی به من وابسته است به خاطر شرایط قرنطینه وهمینطور تا حالا به خاطر ترس از ناقل بودن محروم هستم والبته همه مدافعان سلامت این شرایط را دارند.
توصیه شما برای ارتقا سلامت در این دوران چیست؟
مهمترین کار برای ارتقای سلامت جامعه ارتقای فرهنگ جامعه است مردم باید یاد بگیرند که این بیماری با کسی شوخی ندارد وباید پروتکل های بهداشتی رو رعایت کنند واقعا اگر همه مردم همت نکنند از دست مسئو لین کاری ساخته نیست چون باید علاوه بر ایمن سازی از طریق واکسن باید زنجیره انتقال قطع شود ، مردم واقعا باید از دور همی وحضور در اماکن شلوغ پرهیز کنند وهمیشه ماسک بزنند وتوصیه های بهداشتی راجدی بگیرند . کرونا باهیچ کس شوخی ندارد.
وحرف اخر
اینکه خداوند را شاکرمکه مرا در این شغل شریف پرستاری قرار داد و شاکر ترم که توانستم در این حرفه به انسانهای زیادی خدمت کنم . توانستم به خانواده خودم در مراحل بیماری شان خصوصا خدمت کنم در کنارشان باشمکه اگر نبودم شاید اتفاقات بدی برایشان می افتاد . خصوصا در بیماری پدرم که وجودم باعث شد ایشان ارامش داشته باشد یا پدر همسرم که با راهنمایی های من و مراقبت های خانواده همسرم به انها کمک کردیم . وبه نظر من برای یک خانم شغل پرستاری بهترین شغل ولی سخت ترین است خودش سختی زیادی را متحمل میشود ولی خانواده وعزیزانش در سلامت وارامش خواهند بود.
Friday, 22 November , 2024