برای حفظ این اتحاد باید ابتدا به ریاست مجلس شورای اسلامی دقت کرد و من به هیچوجه رقابت علنی آقایان لاریجانی و عارف را به مصلحت اصلاحطلبان نمیدانم
به گزارش سرویس سیاسی ندای گیلان،احمد شیرزاد، فعال سیاسی اصلاحطلب و استاد دانشگاه میگوید: «اولین محل شکاف میان اصولگرایان معتدل و اصلاحطلبان، انتخاب رئیس مجلس است» و توصیه میکند که علی لاریجانی و محمدرضا عارف «پیشاپیش در مورد آن با هم توافق کنند». به گفته این نماینده مجلس ششم اگر در این توافق، دادوستد سیاسی امکانپذیر نباشد، بهتر است در یک جلسه غیرعلنی از منتخبان مردم رأی استمزاجی بگیرند و بدانند تمایل به سمت چه کسی بیشتر است و همان نفر کاندیدای ریاست مجلس شود. گفتوگوی این تحلیلگر سیاسی و عضو سابق شورای مرکزی حزب مشارکت با «شرق» را میخوانید.
موفقیت نسبی اصلاحطلبان در انتخابات مجلس دهم و خبرگان پنجم، پس از فراز و فرودهای بسیاری به دست آمد. فکر میکنید از این پس اصلاحطلبان باید برای تداوم شرایط موجود، چه فاکتورهایی را در رفتار سیاسی خود لحاظ کنند؟
انتخابات اخیر با پیروزی اصلاحطلبان به پایان رسیده است. البته اگر ما این دوره را با انتخابات مجلس ششم مقایسه کنیم، متوجه خواهیم شد در آن بازه تاریخی این جریان توانست به پیروزی قاطع دست یابد و در انتخابات اخیر، نوعی موفقیت نسبی به دست آمد. به این نکته از این جهت اشاره کردم که بهتر است فراموش نکنیم با برگزاری انتخابات و این موفقیت نسبی، همه مشکلات حل نشده است. مشکلات بسیاری همچنان پابرجاست و روند اصلاحات روندی نیست که بعد از انتخابات تمام شود. از طرفی باید به این نکته هم توجه کرد که بعد اجتماعی و مردمی این انتخابات بهمراتب از بعد سیاسی آن مهمتر است.
در بعد سیاسی اینکه فرض بگیرید ما موفق شویم چند کرسی را به دست آوریم، چندان پیروزی سیاسی به حساب نمیآید هرچند که ذات مجلس خبرگان در مقایسه با مجلس شورای اسلامی به گونهای نیست که در آن برنامههای سیاسی موردبررسی قرار بگیرند. اما مجلس شورای اسلامی، سیاسی است و طبیعی است که جناحهای مختلف بهعنوان اهرم قدرت به آن نظر دارند. اما آنچه به لحاظ انعكاس مردمي رخ داد، قطعا موفقیت اجتماعی بوده است. در این نوع از موفقیت، اصلاحطلبان و بدنه اجتماعیشان توانستند پیام رسا و واضحی به گروههای اقلیت برسانند هرچند که شواهد نشان میدهد شنیدن این پیامها دشوار است. جناح اصولگرای افراطی حاضر نیست به تغییرات اجتماعی واکنش نشان دهد.
این پیروزی نسبی به واسطه چه اقدامات و برنامههایی به دست آمد؟ به عبارت دیگر چه عواملی منجر به پیروزی اصلاحطلبان شد؟
قسمتی از این پیروزی در ارتباط با فعالان سیاسی اصلاحطلب است که با یکدیگر کنار آمدند و به وحدت رسیدند. سناریوی معکوس این وضعیت میتوانست این باشد که دوستان با هم کنار نیایند و بخواهند با هم رقابت کنند. در تهران بیش از ۳۰ گروه اصلاحطلب فعال هستند اما همه این گروهها در مورد فهرست نهایی به وحدت رسیدند و این خود یکی از عوامل پیروزی بود.
اما در توضیح عامل دوم با اشاره به اینکه ضعفهای بسیاری برای پیامرسانی و تبلیغ وجود داشته و دارد، باید به این نکته تاکید کرد که پژواک صدای اصلاحطلبان در جامعه به دلیل تشنگی جامعه بود و ابتکاراتی که در صحنه اجتماعی از سوی نیروهای هوادار اصلاحطلبان به کار برده میشد. به دلیل مشکلات بسیار جدی و فضای محدود برای آنها، چهرههای شناختهشده این جریان توان برقراری ارتباط و سازماندهی آرای مردمی را نداشتند و این خود مردم بودند که اقدام کردند و بهطور خاص در شبکههای اجتماعی بیشتر این پایگاه اجتماعی بود که به تبلیغات به نفع اصلاحات اقدام کرد.
شما به صورت کلی به نقش و جایگاه بدنه اجتماعی اصلاحطلبان اشاره کردید، به صورت جزئیتر در مورد ایفای نقش آن توضیح دهید و بفرمایید چرا در تحلیلهای پس از انتخابات معمولا این نقش بدنه اجتماعی نادیده گرفته میشود؟
متأسفانه اصلاحطلبان در پیامرسانی و ایجاد ارتباط با جامعه و استفاده از ریشههای تبلیغات سیاسی ضعیف بوده و هستند.
باید گفت هم مشکل کمبود بودجه بوده و هست و هم اینکه فضایی برای پرواز دیده نمیشود. اجتماعاتی که باید در ایام انتخابات تشکیل شود به صورت محدود و با فشارهای زیاد تشکیل شد.
هنگامی که نوبت به اصلاحطلبان میرسد، شرایط با رقیب آنها بسیار متفاوت میشود.
با درنظرگرفتن همه این دشواریها در برقراری ارتباط و ساماندهی نیروهای مردمی بهویژه از طریق فعالیتهای حزبی که بسیار کمرنگ شده، باید گفت بدنه اجتماعی به داد اصلاحطلبان رسید. هواداران و اقشار اجتماعی با شنیدن پیامهای مختصر و ساده از سوی رهبران اصلاحطلب به حرکت درآمدند و درک کردند شرایط چگونه است. این درک ارزشمندی است و اصلاحطلبان باید قدر بدنه اجتماعی خود را بدانند. در کشورهای دنیا رایج است که احزاب باید در خانه مردم را بزنند تا رأی جمع کنند.
اصلاحطلبان نه میتوانستند و نه توانش را داشتند که این اقدام را انجام دهند اما بدنه اجتماعی اصلاحطلبان درِ خانه این جریان را زد و آنها را به قدرت رساند. مشارکت ۵۰درصدی مردم تهران نشان میدهد این مردم بودند که در خانه اصلاحطلبان را زدند و از آنها خواستند که مشارکت جدی داشته باشند. باید قدر این رأی را دانست در عین حال نباید فکر کرد همه چیز تمام شده است؛ مردم هم نباید اینطور فکر کنند. باید از نمایندگان منتخب حمایت و در عین حال با ملایمت و شیوههای عقلانی مطالبات را پیگیری کرد.
نمایندگان هم نباید فضای مجلس را به فضای دوقطبی و تنشزا تبدیل کنند.
نقش رسانهها و شبکههای مجازی را چگونه ارزیابی میکنید؟
ابزار ارتباطی و شبکههای مجازی به صورت معجزهآسا ایفای نقش کردند. این انتخابات نشان داد که روشهای سنتی در مقایسه با روشهای جدید انتقال پیام از طریق محتوا، بسیار ناکارآمد هستند. در روشهای سنتی که اصولگرایان در پیش گرفتند و تنها معطوف به پوسترهای بزرگ تبلیغاتی بود، باید پرسید تا چه میزان برایشان مقبولیت ایجاد کرد؟ مردم که شیفته چهره نامزدها نمیشوند، مهم پیامی است که منتقل میشود.
خوشبختانه محتوای قابلقبولی از طریق شبکههای مجازی از سوی اصلاحطلبان به مخاطب فرستاده شد که این نوع از محتوای پیام موردتوجه قرار گرفت. حریف اصلاحطلبان در این حوزه ضعف دارد و بیشتر با هزینههای هنگفت و چاپ پوسترهای تبلیغاتی پیام خود را منتقل کرده که اتفاقا در ایام انتخابات هم این فضا دل هواداران اصلاحات را خالی کرد و به نظر میرسید که فضا را آنها در اختیار گرفتند.
رویکرد اصلاحطلبان در مجالس هفتم، هشتم و نهم در مقایسه با مجلس دهم چه تغییراتی داشته و آیا این تغییرات استراتژیک است یا موردی؟ آیا این تغییرات برای پایگاه اجتماعی این جریان از سوی تئوریسینها مفهومسازی شده است؟
در انتخابات مجلس هفتم، اصلاحطلبان در وضعیت خوبی بودند اما نزدیک به دوهزارو ٥٠٠ نفر از فعالان اصلاحطلب از این انتخابات بازماندند و اعتراضات به رد صلاحیتها به جایی نرسید. در مجلس هشتم هم براساس روالی که در مجلس هفتم طی شد، تعداد زیادی از اصلاحطلبان رد صلاحیت شدند.
این مجلس تقریبا در زمان اوج جلوه دولت احمدی نژاد و همزمان با دولت اول ایشان بود و طبیعی است که دیگر جریانهاي اصلاحطلب اجازه جولان نداشتند. اما انتخابات مجلس نهم پس از مسائل سال ٨٨ برگزار شد.
در عین اینکه مسئله رد صلاحیتها به قوت خود باقی بود، اصلاحطلبان اصلا وارد میدان انتخابات نشدند. در جریان انتخابات مجلس نهم جز تعداد کمی از اصلاحطلبان که در برخی شهرستانها به صورت مستقل وارد صحنه شدند، همه از مشارکت و حضور کنار کشیدند و نتیجه این شد که عرصه برای طرف مقابل کاملا باز بود. در مجلس دهم مسئله تفاوت پیدا کرد. اگر تغییری مشاهده میشود، استراتژیک و مبتنی بر این رویکرد است؛ ما وارد عرصه انتخابات میشویم ولو اینکه رد صلاحیتها هر اندازه پیشروی کند.
درواقع اصلاحطلبان با تعداد زیادی از نامزدهای انتخاباتی پا به میدان گذاشتند، هرچند این آمار سازماندهیشده نبود. قطعا در انتخاباتهای دور بعد هم به همین شیوه مشارکت شکل خواهد گرفت مگر اینکه روشی جایگزین برای مقابله با آن در نظر گرفته شود. اگر شرایط مشابه امروز باشد، این تغییر استراتژی قطعا همچنان موردتوجه قرار خواهد گرفت. به این معنا که «اصلاحطلبان با پیشفرض رد صلاحیت چهرههای شاخص خود تصمیم گرفتند با هر چهرهای که مرجح است وارد انتخابات شوند و تلاش کردند اثرگذار باشند». نقطه اوج این تحلیل و تغییر استراتژی در خبرگان رهبری بهویژه در تهران مشخص شد.
بدنه هوادار اصلاحطلبان به کسانی رأی داد که مرجح بودند و رای آنها به این معنا نبود که این افراد نمایندگان واقعی اصلاحطلبان هستند. بهعنوان مثال آقای موحدیکرمانی موضع ضد اصلاحطلبان دارد اما اصلاحطلبان به این فرد رأی دادند. به نظر من ۹۰ درصد رأیدهندگان میدانستند به چه کسی رأی میدهند اما بحث این بود که منِ نوعی از آخرین امکانم بهعنوان شهروند نمیگذرم. به دلیل اینکه شما افراد موردنظر من را رد کردید من کنار نمیکشم و از رأی خودم در جهت تأثیرگذاری و انتقال پیام سیاسیام استفاده میکنم. این استراتژی جدید بود و در دورههای گذشته وجود نداشت. مثلا در انتخابات مجلس هفتم بعد از ردصلاحیتهای رخداده، فضای یأسآلودی حاکم شد و ما نتوانستیم از همه امکانات خود استفاده کنیم.
روحیه هواداران هم بسیار مهم بود. پایگاه اجتماعی اصلاحات با تجاربی که پشت سر گذاشته، با جریانی که خود را متعلق به آن میدانست همراه شد و کسی نپرسید که شما چه اقدامی به نفع مردم انجام خواهید داد؟ در این دوره کسی نپرسید که شما بهعنوان نماینده برای مردم چه خواهید کرد؟ این نشاندهنده تغییر رویکرد اجتماعی است.
در این انتخابات هیچکس نپرسید که آقای موحدیکرمانی اصولگرا در خبرگان رهبری چه اقدامی به نفع اصلاحطلبان انجام خواهد داد؛ و به همین ترتیب اگر نمایندگان اصولگرا به مجلس راه پیدا کنند، به اقدامات دیگری دست خواهند زد. این تغییر رویکرد اجتماعی به نظر من تحول مهمی بود که در بدنه هوادار اصلاحات رخ داد.
این انسجام و وحدت ایجادشده در جریان اصلاحات چطور میتواند در انتخابات شوراهای پنجم و ریاستجمهوری دوازدهم در سال ۹۶ تداوم یابد؟
در یکسالونیم باقیمانده از دولت یازدهم، مجلسی همراه با دولت شکل گرفته است. دولتی که برنامههایش به برنامههای اصلاحطلبان نزدیک است و رویکردی توسعهمحور دارد. این مدت باقیمانده غنیمت است و مدیران اصلاحطلب باید قدر آن را بدانند. در مرحله اول دولت روحانی باید بسیار منسجمتر عمل کند و اگر نیاز میداند خانهتکانی کند و با ترمیم کابینه تیم منسجم، قوی و هماهنگ روی کار آورد، چون این فرصت، فرصتی نیست که با کشمکش و آزمون و خطا از دست برود. در این دوره باید دولت بهطور چشمگیر نشان دهد وجودش با دولتهای بیخاصیت متفاوت است. جایی که دولت اختیار و امکان دارد باید بهطور کامل از آن استفاده کند.
البته معنی حرف من این نیست که ما به جنگ نهادهای دیگر برویم اما دولت باید جایی که اختیار دارد با قاطعیت و جدیت عمل کند و در عین حال در تفاهم با سایر قوا برنامههای خود را پیش ببرد. در مجلس هم نباید وقت و انرژی نمایندگان صرف طرحها و لوایحی شود که کمثمر و پرتنش است. این نکته بسیار مهمی است.
اگر مانعتراشیهای رقیب افزایش پیدا کند، چه باید کرد؟
با وجود مسائل نظارتی که در قبال مصوبات مجلس وجود دارد، به نظر میرسد مسیرهایی وجود دارد که اگر از اهل فن و حقوقدانان استفاده شود، میتوان اصلاحات قانونی کمسروصدا و مؤثر را پیش برد. حتی اگر در زمینههای سیاسی نتوان اقدام برجستهای کرد، جامعه این درک را دارد که انتظار خلاف واقع نداشته باشد. شما این دوره را با مجلس ششمی مقایسه کنید که هر روز ما را زیر سؤال میبردند که چرا رفراندوم برگزار نمیکنید؟ وقتی میپرسیدم در مورد چه باید رفراندوم برگزار کرد، پیشنهاداتی مطرح میکردند که من در مصاحبه نمیتوانم به آن اشاره کنم.
همه این موارد که اشاره کردم، معنایش این است که نسبت به امکانات و اختیارات مجلس، سوءتفاهم وجود داشت. در شرایط فعلی هم نباید در برخی زمینههای سیاسی و اجتماعی انتظار بالایی از مجلس داشت که با درصد احتمال بسیار بالا با مانع مواجه خواهد شد.
بهتر است به شکل دقیق، حرفهای و قانونمند مواردی پیشنهاد شود که برای رد آن دلایل کافی وجود نداشته باشد و با بهانههای ساده نتوان آن را رد کرد. اما با این همه اگر نگاه توسعهای وجود داشته باشد و بیشتر مصوباتی که جنبه اقتصادی دارد مطرح شود، نتایج ملموسی به دست خواهد آمد و این حس القا نخواهد شد که مجلس در بنبست گیر کرده است.
البته تجاربی که دوستان اصلاحطلب دارند نشان میدهد میتوانند اینگونه عمل کنند.
چگونه میتوان وحدتی که میان اصولگرایان معتدل و اصلاحطلبان ایجاد شده را حفظ کرد و مانع از نزدیکی میانهروهای اصولگرا با افراطیون این جریان شد؟
برای حفظ این اتحاد باید ابتدا به ریاست مجلس شورای اسلامی دقت کرد. من به هیچوجه رقابت علنی آقایان لاریجانی و عارف را به مصلحت اصلاحطلبان نمیدانم. درست است که درون جریان اصلاحات هم رقابتهایی وجود دارد اما سیاست بر این است که علنی نشود.
درحالحاضر جریانهای دیگری در مجلس هستند و برنامهها و گزینههای دیگری دارند. آقایان عارف و لاریجانی و افراد نزدیک به این دو باید برنامههای مشترکی داشته باشند. اولین محل شکاف، انتخاب رئیس مجلس است که این دو نفر میتوانند پیشاپیش در مورد آن با هم توافق کنند.
اگر در این توافق، دادوستد سیاسی امکانپذیر نباشد، میتوانند در یک جلسه غیرعلنی از منتخبان مردم رأی استمزاجی بگیرند و بدانند تمایل به سمت چه کسی بیشتر است و همان نفر کاندیدای ریاست مجلس شود. در مرحله دوم باید گفت که تندروها سعی میکنند میان اصولگرایان معتدل و اصلاحطلبان شکاف ایجاد کنند و با تعمیق این شکاف مستقلهای مجلس را به سمت خود بکشانند و نشان دهند که بیشتر در ارتباط با قدرت هستند و از این طریق برای خود جاذبه ایجاد کنند.
دوستان اصلاحطلب نباید به هیچوجه در مجلس منزوی و محدود شوند و باید ارتباط دوستانه و صمیمانهای با نمایندههای مستقل برقرار کنند. خوشاخلاقی و ارتباط دوستانه بسیار مهم است. بهعنوان مثال در حسن خلق آقای حسین مرعشی میتوانم بگویم در مجلس ششم کارگزاران، نمایندگان زیادی نداشتند و جمع کوچکی بودند اما رفتار آقایان مرعشی و سیدحسین هاشمی بسیار مؤثر بود و عملا به این افراد قدرت مانور میداد. درحالحاضر هم این رفتار بسیار مؤثر خواهد بود.
Saturday, 23 November , 2024