دختر شاعر وقتی در جمع دوستان هنرمندش با مرد متاهلی دوست شد نمی دانست قرار است با طرز فکرهای مرد جوان رفتارش تغییر کند و در خواست گرفتن ارث پدرش را کند.
به گزارش ندای گیلان و به نقل از رکنا، 3 سال پیش همسرم را در اثر بیماری سرطان از دست دادم. امیر کارمند یک اداره دولتی بود و بعد از اینکه بیمار شد، نتوانست سر کار برود و سرطان بدجوری او را از پا درآورد.
ثمره زندگی من و امیر ۳ فرزند دختر است که یکی از آنها ازدواج کرده و ۲ فرزند دیگر نزد خودم زندگی میکنند. دار و ندار ما یک منزل مسکونی و یک ماشین بود که همسرم پیش از مرگش آنها را به نام من سند زد.
او قبل از اینکه ما را تنها بگذارد مرا به دختر کوچکم که اکنون ۲۵ ساله است و به شدت به پدر خدا بیامرزش وابستگی داشت، سپرد. ولی …
دخترم آذر، طبع شعر و شاعری دارد و در کانونهای مختلف ادبی عضو است. در یکی از شب شعرها بود که با پسری به نام مسعود آشنا شد که شعرهای آذر را نقد و بررسی میکرد، او زن و فرزند داشت. تقصیر خودم بود که به مسعود اعتماد کرده و پای او را به خانه باز کردم، چون پسری نداشتم، او را مانند پسرم فرض میکردم.
آذر داستان زندگی و مشکلات مان را برای مسعود تعریف کرده بود و او نیز دخترم را علیه من تحریک کرد تا مطالبه ارث و میراث کند.
آذر قبل از این خیلی دختر فهمیده و سر به راهی بود و برایم احترام و ارزش قائل میشد، ولی از وقتی پای مسعود به زندگی مان باز شد، رفتار دخترم به کلی تغییر کرد و اصلاً برای من و حرف هایم کوچکترین ارزشی قائل نیست. دیر وقت به خانه میآید و اگر حرفی بزنم به خانم بر میخورد که مگر من بچه ام که برایم تعیین و تکلیف میکنی؟
چند شب پیش حسابی از خجالتم درآمد و هر چه فحش و ناسزا بود نثارم کرد. حتی حرمت پدرخدا بیامرزش را نگه نداشت. بعد به شدت خود زنی کرد که فوراً به همراه دختر دیگرم او را به بیمارستان رساندیم.
او خیلی گستاخ شده و رعایت حال مرا نمیکند. مسعود حسابی فکر دخترم را شست و شو داده، نمیدانم چه نقطه ضعفی از آذر دارد که همه فکر و ذکر آذر شده، الان نیز پایش را در یک کفش کرده که باید حق ارثش را بدهم در غیر این صورت بلایی بر سر خودش میآورد!
یک عمر با بدبختی او را بزرگ کردم آخرش هم به این شکل مزد زحماتم را داد. مانده ام با این مشکل چه کنم؟
نظر کارشناس / سروان نساء ایزانلو -کارشناس ارشد مرکز مشاوره آرامش خراسان شمالی
اختلاف و ناسازگاری بین والدین و فرزندان ریشه در باورها و رفتار پدر و مادر با فرزند چه در کودکی و چه در نوجوانی دارد. چه رفتار والدین تند و سرزنش آمیز باشد و چه محبتها و دلسوزیهای بیجا و توجه بیش از حد به فرزند و خواستههای او داشته باشند، در هر ۲ صورت به تدریج مشکلاتی در رابطه والدین و فرزندان به وجود میآید.
داستان فوق درباره مادری است که با عشق و محبت فرزند خود را بزرگ کرده و یکباره با گستاخی و رفتار تند دخترش مواجه میشود، برایش غیر قابل باور است که فرزندش چنین رفتاری با وی داشته باشد.
اینکه والدین در چنین مواقعی باید چگونه برخورد کنند تا مشکلات بزرگتر به وجود نیاید را یاد آور میشویم.
– در وهله نخست به عنوان پدر و مادر سعی کنیم خود را به آن درجه از شهامت برسانیم که فرزند خود را تحت فشار قرار نداده و عقاید و نظر خود را به آنها تحمیل نکنیم.
– فرزند خود را به حال خود رها نکرده و از سرزنش وی خودداری کنیم.
– والدین به فرزند خود اعتماد کرده و اجازه صحبت درباره عقاید و نظرات خود را بدهند تا آزادانه آنچه را موجب رنجش خاطر فرزند شده بیان کند.
– از نصیحت و پند دادن پرهیز کنیم و گوش شنوایی برای حرفهای فرزند خود داشته باشیم.
– بعد از شنیدن سخنان، نظرات و عقاید فرزند خود، با استفاده از تجارب شخصی و … وی را راهنمایی کنیم و راه درست را نشان داده، نهایتاً تصمیم گیری را بر عهده فرزند قرار دهیم.
والدین و و فرزند تحت نظر یک مشاور خانوادگی باشند تا با صبر، تأمل وآرامش به نتایج مشترک برسند و آن را در زندگی به کار بندند.
Monday, 25 November , 2024