علیرضا صدقی28 آوریل روزی بود که انتقام تاریخ از «دوچه» ستانده شد. چنین روزی، خاطره مرگ دیکتاتوری را بازگو میکند که اگرچه دستش به خون انسانهای زیادی آلوده بود اما خود نیز با بیرحمانهترین شکل به همراه معشوقهاش کشته شد.میگویند ایتالیاییها برخلاف هیتلر در آلمان یا فرانکو در اسپانیا هیچگاه نتوانستند کاملا از بنیتو موسولینی […]
علیرضا صدقی
28 آوریل روزی بود که انتقام تاریخ از «دوچه» ستانده شد. چنین روزی، خاطره مرگ دیکتاتوری را بازگو میکند که اگرچه دستش به خون انسانهای زیادی آلوده بود اما خود نیز با بیرحمانهترین شکل به همراه معشوقهاش کشته شد.
میگویند ایتالیاییها برخلاف هیتلر در آلمان یا فرانکو در اسپانیا هیچگاه نتوانستند کاملا از بنیتو موسولینی ملقب به «دوچه» فاصله بگیرند و او همچنان از دید بسیاری از ایتالیاییها شخصیتی محترم و نمادین است. برای همین وقتی چندی پیش فیلمی مستند که نوع برخورد با جنازه بنیتو موسولینی رهبر ایتالیای فاشیست را نشان میداد، ساخته شد، با انتقاد مطبوعات این کشور مواجه شد.
کارگرزاده کتابخوان
بنیتو در 19 جولای 1883 در روستای دوویادی پرداپیو متولد شد. نام پدر او آلساندروم موسولینی یک آهنگر و مادرش روزا موسولینی یک معلم مدرسه بود. پدرش یک مارکسیست متعصب و مادرش یک کاتولیک بود. با این که خانواده موسولینی درآمد چندانی نداشت، در خانه آنها کتاب زیاد بود و بنیتو مطالعه را دوست داشت. بنیتو بچهای بدخلق بود پسری بود که به ندرت میخندید و دوستی نداشت. این خلقوخو در بزرگسالی نیز تغییر نکرد. دوست داشت تنها بماند و کتاب بخواند تا اینکه وقت را با دیگران بگذراند، اما مادرش را که همیشه به او میگفت کارهای بزرگی از او بر میآید، میپرستید.
در سال 1928 در زندگینامهاش نوشت: «بیش از هر کس مادرم را دوست داشتم. او خیلی آرام و مهربان و در عین حال نیرومند بود … مادرم نهتنها ما را بزرگ میکرد، بلکه در دبستان هم درس میداد. حتی در آن زمان که درک و فهمم از انسانها زیاد نبود، غالبا فکر میکردم کار او چقدر وفادارانه و صبورانه است. تنها ترس من ناخشنود کردن او بود.»
بنیتو که بچه زورگو و خشنی بود دوست داشت با دیگر بچهها دعوا راه بیندازد. به یاد میآورد: «بارها با سری که سنگ به آن خورده و شکسته بود، خونین و مالین به خانه برگشتم. ولی بلد بودم که چطور از خودم دفاع کنم.»
موسولینی در کارگاه پدرش به او در آهنگری کمک میکرد. او تحتتاثیر افکار پدرش که مارکسیست بود، اما در بسیاری مواقع اندیشههای ناسیونالیستی را نیز ترویج میکرد، قرار داشت. در سال 1902 برای کار به کشور سوئیس رفت و به دلیل فعالیتهای سوسیالیستی از آن کشور اخراج شد. سپس به عنوان مسئول روزنامه حزب سوسیالیست محلی ایتالیا به نام «کارگران آینده» در تورنتو به فعالیت پرداخت.
در این زمان با چزاره باتیستی، سیاستمدار و روزنامهنگار مشهور ایتالیایی آشنا شد و موافقت کرد که در روزنامه او به نام «مردم» به عنوان ویراستار و نویسنده فعالیت کند. در جنگ اول به عنوان سرباز مشغول به خدمت شد و در سال 1917 خدمت او به پایان رسید. پس از پایان خدمت سربازی در ارتش متفقین مشغول به خدمت شد. اطلاع دقیقی از دوران خدمت سربازی او در ارتش ایتالیا و ارتش متفقین وجود ندارد.
زمانی که رم و دیگر شهرهای بزرگ ایتالیا زیر بمباران متفقین بود موسولینی با هیتلر ملاقاتی انجام دادند تا کاری انجام دهند. در این هنگام بود که موسولینی از مقام فرماندهی کل قوا عزل و ارتش را به پادشاه سپرد. او میدانست که حمایت حزب خود و بسیاری از ایتالیاییها را از دست داده است. پس از پایان جنگ او از حزب سوسیالیست به سوی فاشیسم گرایش یافت و در سال 1919 در تظاهرات فاشیستهای میلان که متشکل از 200 عضو بود شرکت کرد و به عضویت حزب درآمد.
به سرعت در سازمان حزب ترقی کرد و نسبت به سازماندهی پیراهن مشکیها که بازوی نظامی حزب بودند اقدام کرد. همین زمان با مارگاریتا سارفاتی که یک یهودی طرفدار فاشیسم و ملقب به مادر یهودی فاشیسم بود، آشنا شد. او بعدها یکی از معشوقههای متعدد موسولینی شد. موسولینی خود را هم مردی جذاب و اهل خانواده و هم دیکتاتوری فولادین نشان میداد.
در سال 1929 او و راکله (همسر دوم موسولینی) پنج بچه داشتند و در خانهای زیبا زندگی میکردند. خانواده زندگی راحت، اما سادهای داشت. موسولینی به بزرگترین بچهاش مهر میورزید و با دیگر فرزندانش رابطه نزدیک نداشت، به علاوه، او همچنان به زنش خیانت میکرد. در پاییز سال َ1933 موسولینی رابطهاش را با کلارا پتاچی آغاز کرد که تا زمان مرگش ادامه داشت.
موسولینی در طول زندگی از بیشتر مردم فاصله گرفت. او هیچگاه دوست نزدیک نداشت. به هیچکس اعتماد نمیکرد و حتی سلام رومی را گسترش داد تا جانشین دست دادن شود، چون از تماس با بیشتر مردم اکراه داشت. موسولینی میگفت رهبر نه همتا دارد، نه دوست و هیچکس را محرم راز خود نمیکند. موسولینی در اکتبر سال 1922 با ترتیب دادن یک تظاهرات فاشیستی در رم، ویکتور امانوئل سوم پادشاه ایتالیا را وادار به واگذاری پست نخستوزیری به خود کرد و به خود لقب «دوچه» یا پیشوا داد.
در عرض چند سالی بعد از 1924 موسولینی پارلمان ایتالیا را بدل به وجود بیخاصیتی کرده، عده شرکتکنندگان در انتخابات عمومی را کسر کرده و به سانسور مطبوعات پرداخته بود، اتحادیههای کارگران را منحل ساخته و کارگردان را از حق اعتصاب محروم و سایر احزاب سیاسی را به کل منسوخ کرده بود. دستگاه پلیس مخفی دایر و دادگاههای مخصوصی برای محاکمه مخالفین رژیم تاسیس کرد. همچنین تعدادی از سران باند مافیای سیسیل را بازداشت و همزمان شروع به فعالیتهای عمرانی کرد؛ از احداث جاده راهآهن تا خشک کردن باتلاقها و عمران و آبادی ایتالیا. او با انقلاب سبز در ایتالیا خدمت زیادی به کشاورزان کرد و در اندیشه احیای امپراطوری روم باستان و ایجاد امپراطوری جدید ایتالیا بود.
بنابراین در سال 1926 با اعزام ژنرال گراتزیانی به لیبی نسبت به آغاز استعمار آن کشور اقدام کرد و در ماه می سال 1936 با حمله به اتیوپی و فتح آدیسآبابا پایتخت آن کشور و حمله به اریتره و سومالی، مستعمرات ندای گیلان آفریقای ایتالیا را بنا نهاد. در جنگ داخلی اسپانیا، او و هیتلر به صورت مشترک با ارسال کمکهای تسلیحاتی و مستشاران نظامی نسبت به تسلیح ژنرالهای شورشی اسپانیا تحت رهبری ژنرال فرانکو اقدام کردند.
موسولینی و هیتلر در بحرانهای سودتلند، آنشلوس (الحاق اتریش به آلمان)، چکسلواکی و لهستان و با ایجاد پیمان محور رم- برلین اروپا را به سوی جنگ سوق دادند. قوای ایتالیا در آخرین روزهای نبرد فرانسه و در حالی که ارتش آن کشور کاملا فروپاشیده بود با حمله به آن کشور موفق نشد حتی یک گام به جلو پیشروی کند.
با گسترش جنگ، ایتالیا با حمله به آلبانی، یونان، یوگسلاوی و در شمال آفریقا با حمله به نیروهای انگلیسی در مصر، تقریبا در تمام جبههها با ناکامی مواجه شد. پس از نبردالعلمین نیروهای محور قابلیتهای رزمی خود را از دست دادند و سرانجام با حمله به سیسیل، خاک ایتالیا مورد حمله مستقیم ارتش متفقین قرار گرفت.
جنگ در خاک ایتالیا و شکستهای پیدرپی، نارضایتی عمومی را در این کشور افزایش داد و نبردهای آنزیو و مونت کاسینو که از شدیدترین نبردهای جنگ ایتالیا بودند هرجومرج و افزایش نفرت از دیکتاتور سابقا محبوب را به ارمغان آورد. او از کار برکنار شد و در یک منطقه کوهستانی واقع در شمال ایتالیا تحتنظر قرار گرفت، اما اتواسکورزینی کماندو مشهور آلمانی در یک عملیات محیرالعقول او را ربود و یک دولت دستنشانده آلمان در شمال ایتالیا به رهبری موسولینی تشکیل داد.
در روز 12 سپتامبر سال 1943 میلادی، جهان با حیرت از ماجرای نجات و فرار بنیتو موسولینی از بازداشت خانگی در منطقه دستنیافتنی «لانه عقاب» در کوه «گران ساسو» توسط یک گروه کماندویی اس.اس به فرماندهی سروان اوتواسکورزنی آگاه میشود. هیتلر از او خواست تا به شمال ایتالیا که در اشغال نیروهای آلمانی بود برگردد و ارتش از هم پاشیده ایتالیا را بازسازی کند، با اینکه موسولینی از نتیجه جنگ در هراس بود ولی قبول کرد. اما سرانجام موسولینی در پایان جنگ در حالی که به اتفاق معشوقهاش در حال فرار بود دستگیر و کشته شد.
هیتلر و موسولینی فقط در مرام و روش سیاسی- نظامی شباهت نداشتند، زندگی شخصی و حتی پایانشان هم شبیه هم بود. هر دو با معشوقههایشان مردند. البته مرگ موسولینی دردناکتر از هیتلر بود. هیتلر و اوا براون این شانس را داشتند که پیش از رسیدن متفقین با مرگ خودخواسته این دنیا را ترک کنند. اما موسولینی به همراه کلارا پتاچی 27 آوریل 1945 در حال فرار به سوییس بود تا از آنجا با هواپیما به اسپانیا برود که در نزدیکی دهکده دونگو توسط گروهی از پارتیزانها دستگیر و روز بعد تیرباران شد.
پناهگاه زیرزمینی
موسولینی هم مانند آدولف هیتلر پناهگاههای زیرزمینی مقاوم در برابر حملات هوایی داشت پناهگاه زیرزمینی در اصل نبار شراب در زیرزمین یک ویلا بوده است؛ ویلایی متعلق به یک خانواده نجیبزاده ایتالیایی. موسولینی دستور داد این محل را برای اقامت او و خانوادهاش آماده کنند. با آغاز جنگ جهانی دوم که در آن ایتالیای فاشیستی شانهبهشانه آلمان نازی میجنگید، دوچه (پیشوا) در سال 1940دستور داد پناهگاه را در برابر حملات هوایی مقاومسازی کنند. دیوارهای بتنی این پناهگاه بیش از یک متر ضخامت دارند و درهای آن در برابر نفوذ هوا عایقبندی شدهاند.
این تدبیر برای مقابله با حملات احتمالی با گازهای سمی اندیشیده شده بود. علاوه بر این در سالهای دهه 1940 در زیرزمین پناهگاههایی از این دست دستگاههایی نصب میشد که از قرار معلوم میتوانستند هوای سمی را تصفیه کنند. این پناهگاه یکی از خصوصیترین عرصههای زندگی موسولینی بود.
بالکن بنیتو
چند وقت قبل بازدید از بالکن ویژهای که بنیتو موسولینی، رهبر فاشیست ایتالیا طی دوران جنگ جهانی دوم، با حضور در آن رسما جنگ علیه بریتانیا را اعلام کرد، برای عموم آزاد شد. روزنامه دیلی تلگراف نوشته بود، در سال 1940 موسولینی با حضور در این بالکن برای هواداران خود که تیشرتهای سیاه به تن کرده بودند، سخنرانی و رسما آغاز جنگ علیه بریتانیا را اعلام کرد.
مقامات ایتالیا برای چندین دهه بود که این بالکن را به دلیل این که یادآور گذشته زشت تاریخی ایتالیا بود از دید عموم پنهان کرده بودند، اما یکی دیگر از دلایل پنهان کردن این یادبود تاریخی، ترسی بود که مقامات ایتالیا از تبدیل آن به فضایی مقدس برای فاشیستهای امروزی برجای مانده از آن دوران داشتند. مقامات دولتی ایتالیا سعی کرده بودند تا با آویزان کردن یک پرده تیره بزرگ به درب ورودی بالکن و شلوغ کردن آن با تعدادی میله پرچم و سیستم تهویه هوا، مانع از توجه عموم به این نقطه و اهمیت تاریخی آن شوند.
فرانچسکو گیرو، یکی از مقامات رسمی شورای میراث فرهنگی شهر رم گفته است: این میراث برای مدتهای زیادی به حال خود رها شده بود، اما این وضعیت دیگر ادامه پیدا نخواهدکرد. درحقیقت این بالکن یادآور خاطرات تلخ موسولینی و حتی پیش از آن است. ما این خاطرات در حال حاضر تا حد زیادی محو شدهاند. شاید اکنون زمان آن رسیده تا به این تابوی قدیمی پایان داده شود. چرا که این بالکن تاریخی تنها مربوط به دوره موسولینی نبوده و پیش از آن نیز وجود داشته و نمایانگر حافظه تاریخی ایتالیاست.
ایتالیاییها و دوچه
فیلم مستند «جسد دوچه» شامل تصاویری هولناک و تاکنون دیده نشده از موسولینی است و در عین حال تماشاگران ایتالیایی را وادار به بررسی علاقه این کشور به رهبر سابق خود میکند. این مستند به کارگردانی فابریزیو لورنتینی فیلم ساز اهل رم بخشی از جنبههای علاقه ایتالیا به موسولینی را به نمایش گذاشته بود. بسیاری از تصاویر «جسد دوچه» هولناک هستند. فیلم شامل نماهایی از صورت ورم کرده موسولینی روزها پس از آویزان ماندن جنازهاش است، در حالی که بر اثر برخورد سنگ و گذر زمان شکلی غیرطبیعی پیدا کرده و نماهایی هم از بدن او که بر اثر شلیک گلولهها کاملا متلاشی شده، دیده میشود.
روزنامه چاپ میانه «لا ریپابلیکا» نوشت: جسد دوچه یک فیلم ترسناک است. یک وبلاگ سینمایی هم نوشت: شوک بزرگترین جذابیت این فیلم است. روزنامه «ایل سوله» هم نوشت: جسد دوچه هنوز زنده است. گروه هم خواستار آن شدهاند که دیویدیهای فیلم با برچسبهای هشداردهنده همراه باشد تا خریداران در جریان مضامین هولناک آن باشند. مستند «جسد دوچه» براساس کتابی از سرجو لوتزاتو ساخته شده است.
روز 29 آوریل جنازه موسولینی، معشوقهاش و دیگر فاشیستهایی که همراه او اعدام شدند به میلان منتقل شد و تا مدتها با قلابهای مخصوص آویزان کردن گوشت در قصابیها به صورت وارونه از سقف یک پمپ بنزین آویخته ماند. بعد جسد دوچه در یک گور نامعلوم بیرون میلان دفن شد. سال 1946 گروهی از هواداران موسولینی قبر او را پیدا و جنازهاش را به مکانی نامشخص منتقل کردند. پس از ماهها جنازه او پیدا و به سردخانه انبار یک اداره پلیس منتقل شد.
مقامات ایتالیایی پس از 10 سال اجازه دادند جنازه دوچه در نزدیکی محل تولدش در شمال ایتالیا به خاک سپرده شود. اکنون مقبره او هر سال دهها هزار بازدیدکننده دارد. برندا هاوگن نویسنده کتاب «بنیتو موسولینی دیکتاتور فاشیست ایتالیا» نوشته است: «او هیچگاه بر سر عقیدهای محکم نایستاد. هرجا که به نفعش بود نظرات و عقاید خود را عوض کرد. در سراسر زندگی بسته به اینکه مخاطبش که باید یا این که به این باور برسد که تغییر مشی سیاسی قدرت بیشتری در اختیارش میگذارد، خطمشی خود را عوض میکرد.»
Wednesday, 15 January , 2025