دو گروه کاملا متضاد در جامعه با جناحهای سیاسی قهر کردهاند آیا پیروزی روحانی از انفعال این دو گروه سر برآورده است؟ اگر این تحلیل درست باشد اصولگرایان ناگزیر به پوستاندازی هستند.
به گزارش سرویس سیاسی ندای گیلان،احمد غلامی امروز در سرمقاله روز نامه شرق با تحریر مطلبی با عنوان مزدم کار خودشان رای می کنند با تاثیر پذیری نوع نگرش احزاب و جناح های سیاسی از تفکر مردم پرداخته است.سردبیر شرق معتقد است اصلاح طلبان با همراه شدن با خواسته های مردم توانسته اند پیروزی های متعدد خلق کنند درحالی که اصولگرایان هنوز به حقیقت قدرت مردم پی نبرده اند.
در این مقاله آمده است:
مردم کار خودشان را میکنند. آنان دولتها و جناحهای سیاسی را بهدنبال خود میکشند و کنشگران اصلی جریانهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی هستند. آنجایی که ابتکار عمل در دست مردم نیست حوزه اقتصادی است. مردم در حوزه اقتصاد بیش از هر نهاد و هرکس چشم به دست دولت دوختهاند. در سه دوره انتخابات سالهای ٨٤، ٩٢ و ٩٦ مردم رویکردی اقتصادی داشتند و دولتی را برگزیدند که پاسخگوی مطالبات اقتصادیشان باشد، بیکاری را کاهش دهد و رفاهی نسبی برای آنان به ارمغان بیاورد. برای مردم عیان شده که از بینبردن نابسامانیها، بیکاری و فقر، جرم و جنایت، رذیلتها و خشونتها در گرو حل مسائل اقتصادی است. بیدلیل نیست که گرانیگاه تمام بدبختیهای مردم را میتوان در سیاستهای اقتصادی جستوجو کرد. سیاستهایي که درست یا نادرست آنان را به عرش یا فرش میکشاند. در حوزههای دیگر مردم فعال مایشاء هستند و در توسعه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی از کنشگران سیاسی جلوترند و اغراق نیست اگر بگوییم در این حوزهها مردماند که دولتمردان را بهدنبال خود میکشانند. طیفهای مختلف مردم، چه جماعتی که دلبسته اصلاحطلبان هستند و چه حامی اصولگرایان، پیشاپیش آنان گام برمیدارند. یکی از تفاوتهای اصلاحطلبان و اصولگرایان از همین جا ناشی میشود. اصلاحطلبان به این نکته باور و اذعان دارند که مردم بهدلیل «مردم»بودن توان بیشتری برای گسترش خواستههای خود دارند و اصلاحطلبان تنها کاری که باید بکنند سازماندهی این گرایشات و تمایلات است. از این منظر انتخابِ روحانی حاوی پیامی بسیار جدی است که مردم بهطور بطئی در سالیان اخیر به آن رسیدهاند. آنان ایران را از کشوری که دنبال ایدههای آرمانی بود به سمت کشوری دیپلماتیک یا با تسامح نظام وستفالی سوق دادهاند. بین اصلاحطلبان و مردم همواره دیالوگی وجود داشته یا بهتر است بگوییم اصلاحطلبان گوش شنواتری برای شنیدن خواستههای مردم داشتهاند و از این منظر، آنان بیش از هر جریان سیاسی دیگری سوار بر امواج شدهاند. اگرچه موجسواری در سیاست مذموم نیست اما نباید از نظر دور داشت که کار خطرناکی است و از دل آن نوعی پوپولیسم زاده میشود که حال را به آینده میفروشد. مردم هم اشتباه میکنند و تاوان این اشتباه را بیش از هر کسی خودشان میدهند. هنوز معادلهای حلنشده باقی مانده است که آیا مردم احمدینژاد را فریب دادند یا او آنان را گمراه کرد. هرچه هست جای انکار ندارد که اصولگرایان بهراحتی تن به خواستههای مردم نمیدهند و این نکته از آنان طیفی با پوسته سخت ساخته که نفوذ به آن اگر ناممکن نباشد بسیار دشوار است. اما هشت سال دوره احمدینژاد توانست این پوسته سخت را بشکند و ضربه سنگینی به این طیف وارد کند. مهمترین این ضربهها ازدسترفتن اعتماد حامیان آنان است. اصولگرایان میدانند «سوژهای که سخن میگوید سوژهای است که میجنگد.» آنان دیگر قادر به منقادسازی حامیان خود نیستند. روابط قدرت در آنان معکوس شده است. حامیان اصولگرایان با پرهیز از ناپرهیزکاری در سیاست در این مواجهه دست بالا را دارند. با توجه به این اصل که در سیاست سوژه بیطرف وجود ندارد و همه ما ناگزیر رقیب کسی هستیم، باید دید سرنوشت حامیان اصولگرایان که از این طیف ریزش کردهاند به کجا میانجامد. این حامیان همواره بهدنبال تحقق خواستهها و ایدههای اصولگرایان بودهاند.
اصولگرایانی که نوید جامعه آرمانی را میدادند و در لحظات حساس آنان را به صحنه میکشاندند، صحنهای که بیشباهت به نبردهای سیاسی نبود. اصولگرایان اشتباهشان از همین جا آغاز شد. آنان مردمی را میخواستند که برای تقویت انگیزه سیاسی آنان به صحنه بیایند و هرگز در این اندیشه نبودند تا از کنشهای حامیان خود گفتمانی بسازند که برخاسته از بطن مردم است، کاری که تا حدودی اصلاحطلبان در آن موفق بودهاند. از اینرو زمانی که ناکارآمدی و سوءمدیریت دولت احمدینژاد و فسادهای بزرگ برخی از دولتمردانش آشکار شد حامیان اصولگرایان بهشدت سرخورده شدند و از اینجا فاصلهای بین آنان و اصولگرایان بهوجود آمد. این خطر را نمیتوان نادیده گرفت که طیفی از مردم با باورهای عمیق دینی از جناح سیاسی خود دلسرد شوند و باورشان را به آرمانها و شعارهای آنان از دست بدهند. بعید است وجه غالب حامیان اصولگرایان بهسوی اصلاحطلبان بیایند. این حامیان از آنجا رانده و از اینجا مانده خواهند شد، طیفهایی که خواسته یا ناخواسته به انزوا میروند. این ریزش در آینده برای همه جناحهای سیاسی کشور دردسرساز خواهد شد. کمترین دردسر آن انفعال سیاسی است. جای خالیِ گروهی که همواره در عرصههای سیاست حضور داشته و با خلق سیاست به آنتاگونیسمی سیاسی دامن زده، زیانبار خواهد بود و این جای خالی بهشیوهای جعلی پر نخواهد شد. اگر اصلاحطلبان باور دارند که مردم کار خود را خواهند کرد و منتظر آنان نخواهند نشست، اصولگرایان هم باید دریابند که از این قاعده مستثنا نیستند. این روزها اصولگرایان نشانههای زیادی برای بیاعتنایی حامیان خود دارند. اگر اینگونه نبود با تندترین مطالبی که آنان علیه دولت روحانی در روزنامههای کیهان، جوان و وطن امروز و در سایتهای تسنیم و فارس منتشر میکنند باید التهابی جامعه را فرا میگرفت، اما دریغ از یک گوش شنوا. شاید حامیان اصولگرایان به قهر سیاسی فرو رفتهاند و اگر این قهر صورت گرفته باشد اتفاق عجیبی در سیاست ایران رخ داده است. دو گروه کاملا متضاد در جامعه با جناحهای سیاسی قهر کردهاند. حامیان اصولگرایان و اپوزیسیونهای وطنی. هریک به دلیلی از جامعه سیاسی دور و دورتر شده و در جای دیگر خواسته یا ناخواسته به یکدیگر نزدیک میشوند، و آنجا سبد رأیشان است؛ همان انفعال سیاسی. آیا پیروزی روحانی از انفعال این دو گروه سر برآورده است؟ اگر این تحلیل درست باشد اصولگرایان ناگزیر به پوستاندازی هستند. اگر بگوییم نشاط سیاسی نسبی جامعه تا حدودی وامدار اصلاحطلبان است بیراه نگفتهایم. پافشاری اصلاحطلبان برای ماندن در جامعه سیاسی ایران موجب شده تا سیاست دچار انسداد نشود و اگر اصولگرایان هنوز امیدی به سیاستورزی دارند آن را مدیون این جناح سیاسی هستند.
Sunday, 24 November , 2024