به گزارشندای گیلان به نقل از خبرگزاری فارس، در تاریخ نقل است، در بحبوحهای که مغول به ایران حمله کرد؛ کاروانی در حال سفر بود که سواری به آنها خبر میدهد مغولها به شما نزدیکاند و میخواهند به این کاروان حمله کنند؛ ترس و بلبشویی در میان کاروانیان راه میافتد و هر کس برای رهایی […]
به گزارشندای گیلان به نقل از خبرگزاری فارس، در تاریخ نقل است، در بحبوحهای که مغول به ایران حمله کرد؛ کاروانی در حال سفر بود که سواری به آنها خبر میدهد مغولها به شما نزدیکاند و میخواهند به این کاروان حمله کنند؛ ترس و بلبشویی در میان کاروانیان راه میافتد و هر کس برای رهایی از این مخمصه پیشنهادی میدهد. پسر جوانی که در آن جمع حاضر است و مادر پیر و کهنسالی به همراه خود دارد، مادرش را از مرکب به پایین میکشد و سرش را درجا میبُرد.همه کاروانیان شوکه میشوند و میگویند که اِی لاعقل این چه کاری است که تو کرده ای؟ جوان میگوید: مغولها که به اینجا برسند و خون تازه و جنازه را روی زمین دیدند، شما به آنها هشدار دهید که بین ما آدمی هست که مادر خودش را کشته است. آنها پیش خودشان میگویند آدمی که به مادر خودش رحم نکرده، با مغول چه خواهد کرد و پا به فرار میگذارند.حکایت لانتوری رضا درمیشیان هم مصداق همین کار است. که عدهای کارشناس و متخصص نشستهاند به بحث و حل مشکلی که برای مادر میهن پیش آمده است (بگذریم از مدیران غیر متخصص و بیوجدان که همهجا پیدا میشوند همانطور که مدیران و کارشناسان فهمیده) و در حال تلاش هستند تا کاروان مسافرین را بیگزند از اتفاقی خواسته یا ناخواسته پیش آمده، با ایجاد آگاهی و دانش عمومی به سلامت، به سر منزل مقصود برسانند. ولی این کارشناسان، ناگاه با جوانی مواجهاند که حیرت همه را برانگیخته. پس به او پند میدهند که ای جوان؛ اگر میخواهی فنی بزنی و خودی نشان دهی دیگر چرا این فن را روی مادرت اجرا میکنی؟!به گفته میشل گلفاند استاد روانشناسی دانشگاه مریلند در مقاله (Revenge and the people who seek it) نشان دادن انتقام اجتماعی و فردی به صورت عمومی، به هیچ وجه تسکینی بر این درد نمیشود و اتفاقا تاریخ سینمای جهان و بازخورد جوامع به این مسائل نشان داده است که این عریانی بیش از اینکه به نفع جامعه باشد، به ضرر آن است. از آنجا که بنا بر گفته مایکل پرایس عضو انجمن روانشناسی آمریکا نشان دادن انتقامهای فردی و اجتماعی مسئلهای مُسری است و در جوامع نشان دادنش و صحبت از آن تنها باعث همهگیر شدن آن میشود، نمایش اینگونه فیلمها به هدف فروکش کردن آسیب، نه درمان قطعی و نه حتی تسکین سطحی آن آسیب را موجب میشود. مگر در آمریکا؛ که در سال تعداد کثیری از فیلمها با موضوع نشان دادن بیپرده جرایم به تصویر در می آیند ؛ جرایم کمتر شدهاند؟. اگر لانتوری به این مباحث توجه نداشته است و به دنبال نزدیک شدن به خط قرمزها با پُزی روانشناسانه و علمی بوده؛ از مسیر درست فیلمسازی در دنیا دور شده است و نه تنها نماینده فیلمسازی متعهد به جامعه نیست، بلکه تبدیل به فیلمکاری شده که از حواشی اطرافش میتوان متوجه شد تنها به دنبال فروش بیشتر است.انتقام ؛ تنها انسانهای حقیر را تبدیل به انسانهای بیرحم میکند. دکتر ایان مک کی استاد دانشگاه آدلاید استرالیا در ماه می سال ۲۰۰۸ گزارشی با عنوان: چرا یک نفر به دنبال انتقام میرود؟ تهیه کرده است که در آن این مسئله را از ابعاد قدرت و سنت و نابرابری در جامعه مورد بررسی قرار داده است. بر اساس تحقیقات او جامعهای که ریشههای سنتی و احترام به بزرگتر در آن پر رنگتر است؛ نظرات معتدلتری نسبت به انتقام و قصاص دارند تا جامعههایی که مدرن شدهاند و توسعه یافته لقب میگیرند . یعنی فیلم لانتوری رضا درمیشیان اگر قرار است به کار جامعهای بخورد، آن جامعه، جامعهی مدرن شده و بیریشه و دور از سنتِ آمریکا ست نه جامعه سنتی ما. تازه در همان کشورهای آمریکایی هم طبق نظر میشل گلفاند که در بالا از آن سخن رفت ، سالهاست به این نتیجه رسیدهاند که این فیلمها در حل معضلات اجتماعی کمکی نمیکند و اتفاقا تاثیرات سوئی هم دارند. پس حالا این سوال مطرح میشود که فیلم لانتوری به چه دلیل ساخته شده است؟ فیلمی که نه علمی است و نه به درد جامعه میخورد؛ تنها به دنبال آن است تا رخنمایی کند و فن و فرم تقلیدی خود را به رخ بکشد.به گفته میشل گلفاند استاد روانشناسی دانشگاه مریلند در مقاله (Revenge and the people who seek it) نشان دادن انتقام اجتماعی و فردی به صورت عمومی، به هیچ وجه تسکینی بر این درد نمیشود و اتفاقا تاریخ سینمای جهان و بازخورد جوامع به این مسائل نشان داده است که این عریانی بیش از اینکه به نفع جامعه باشد، به ضرر آن است.اگر لانتوری به این مباحث توجه نداشته است و به دنبال نزدیک شدن به خط قرمزها با پُزی روانشناسانه و علمی بوده؛ از مسیر درست فیلمسازی در دنیا دور شده است و نه تنها نماینده فیلمسازی متعهد به جامعه نیست، بلکه تبدیل به فیلمکاری شده که از حواشی اطرافش میتوان متوجه شد تنها به دنبال فروش بیشتر است.طبق نظر روانشناسان در جامعههای سنتی بیش از اینکه انتقامها بیرونی باشد درونی است. یعنی طبق آمار در کشوری مثل ژاپن مردم بیش از اینکه در اثر سهل انگاری یا بینظمی دیگران را مقصر بدانند، خود را تقصیرکار میپندارند و سعی میکنند از خود انتقام بگیرند؛ و این بر خلاف رویه کشورهای مدرنی است که برای انتقام گیری بیش از درونگرایی، برونگرایی کرده و اسلحه میکشند و شاگردان یک مدرسه را شبیه فیلم فیل اثر گاس ون سنت ، در خاک و خون به هم میآمیزند.آیا پس از نشان دادن همین فیلم فیل که نخل طلای سال ۲۰۰۳ را هم از آن خود کرده آمارها نشان داده اند که میزان جرم و جنایتهایی از این دست، در آمریکا کاهش پیدا کرده است؟ در جامعهای که توجه به سنتگرایی مطرح باشد انسانها خودشان رفتارهای ناپسند را درون خودشان سرکوب میکنند و حتی اجازه خروج را به آن نمیدهند؛ مگر اینکه کارگردان فیلم لانتوری اصرار بر این موضوع داشته باشد که جوانان ما باید برونگرایی داشته و همدیگر را بکشند تا آرام بگیرند. این بحث که: اعتراض اجتماعی عمومی خیلی به فروکش کردن فروپاشی فردی کمک میکند هرچند گفتمانی بیارتباط نیست، اما در جریان فیلم از آن لایتچسبکهایی است که اصلا ربطی به گروه لانتوری و اسید پاشی نداشته و تنها کارگردان دوست دارد این را به آن بچسباند. پس فیلم لانتوری آنقدرها هم که ادعا دارد علمی نیست و نمایش محتوای اصلیاش را سالهاست علم روانشناسی ممنوع و دارای نتیجه عکس، اعلام کرده است.اما در ادامه بحث اجازه بدهید تاثیرات مثبت و منفیای که عالم سینما میتواند بر جامعه داشته باشد را به صورت اجمالی لیست کنیم تا به صورت دقیقتر بررسی شود، فیلم لانتوری چه میزان میتواند به جامعهاش کمک کرده باشد، ادعایی که سراسر فیلم در خلال صحبتهایی که با کارشناس بازیگران انجام میشود به آن تاکید دارد. کارشناس بازیگرانی که بیشتر در خدمت صحبتهای سیاسی هستند تا الگوی روایت و درام فیلم.۱. تاثیرات منفی سینما بر جامعه:الف | تجویز خشونت: دیدگاهی که در جوامع امروزی بسیار رو به گسترش است و بسیاری از کارگردانان در نمایش دادن آن ترسی به خود راه نمیدهند. فیلمهایی که بیشتر نقش آموزش راههای جدیدی برای آزارهای جسمی و روانی را بر مخاطب خود به عهده دارند. فیلمهایی که شبیه پرتقال کوکی استنلی کوبریک دنیای مدرن را دنیای ممزوج با خشونتی میپندارند که راه فراری از آن وجود ندارد، غیر از خشونتهای پی در پی. خصیصهای که فیلم لانتوری بسیار از آن بهره برده است و هر میزان که به پایان فیلم نزدیکتر میشویم، شدت خشونتها به صورت تصاعدی بیشتر میشود. خشونتی که حتی در صحنه بخشش ادامه دارد و باعث بیزاری بیاندازه مخاطب از حال و هوای فیلم میشود. خشونتهایی که اگر بدون منطق دراماتیک خاصی به دنبال هم میآیند در تلاشند تا خلاء رویدادهای خلاقانه در فیلمنامهنویسی را پوشش دهند. زیرا فیلم گرهای ندارد که بخواهد آن را باز کند. نقطه عطفی در فیلم احساس نمیشود که فراز و فرودی در آن معنی شود. تنها خشونتهایی که آمادهاند تا خلاء نبود لحظات دراماتیک و سینمایی ناب را تنها با متعجب کردن مخاطب جبران کنند.ب | شخصیتهای متضاد: در سینما وجود شخصیتهای متضادی که تا انتهای داستان هم وضعیتشان بلاتکلیف میماند بدترین نوع شخصیتپردازی را به بار خواهد آورد. تنها دلیل اینگونه شخصیت پردازیها ضعف فیلمنامه نویس در پرداخت درست شخصیت است. شخصیتهایی که مخاطب میماند بگوید او خوب است یا بد، بگوید خوبی است که بد میشود و یا بدی است که تطور مییابد و به انسان خوبی تبدیل میشود. یعنی مخاطب باید این تضاد را در فیلم حل کند و زمانی که از سالن سینما خارج میشود بداند با چه موجودی سرکار داشته است و سردرگم نباشد. نکتهای که در فیلم لانتوری به خصوص در شخصیت پردازی کاراکتر اصلی فیلم یعنی پاشا به هیچ وجه رعایت نشده است. کاراکتری که با بازی دوگانه نوید محمدزاده، بین شخصیتی وارسته و رابینهود وار و شخصیت روانیای پریشان، از ابتدا تا انتهای فیلم سرگردان است. ناشخصیتی که تنها کارهای عجیب و غریب میکند تا مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد. خاکستری نیست چون لحظههایی کاملا سیاه است. سفید نیست چون لحظههایی در بهترین حالت خاکستری است. چیست یا کیست این پاشا؛ این را نه من میدانم و نه کارگردان فیلم!ج | ابتذال: بسیاری از فیلمهای این روزهای سینمای جهان بیش از اینکه نماینده عشق باشند افتخار میکنند به نشان دادن ابتذال. برهنگیای که در سینمای ایران در کلام و صحنههای غیر مستقیم اروتیک مدام از این فیلم به آن فیلم پایش کشیده میشود. ابتذالی که ادعا دارد شبیه جامعه و شخصیتهای فیلمهایش است. اما آنقدر که ما ابتذال در فیلمهایی شبیه لانتوری دیدهایم در فیلمهای مطرح سینمای جهان مانند بانی و کلاید اثر آرتور پن که موضوعش درباره زوج سارق و قاتل دهه ۳۰ آمریکاست ندیدهایم. آنهم فیلمی که توسط مستقلترین کارگردان تاریخ سینمای آمریکا و در دهه ۶۰ یعنی دههای که اوج هیپیگری در آمریکا میباشد، ساخته شده است. ابتذالی که آنقدر از اصل داستان بیشتر بیرون زده است که قسمت بزرگی از محتوای دیالوگها و پلانهای فیلم را به خود اختصاص داده است.د | پیامهای التقاطی و چند پهلو: این ترفندی است که کارگردانان زمانی که میخواهند پای فیلم خود نایستند به کار میبرند و معجونی از پیامهای با ربط و بی ربط به فیلم را در لا به لای اتفاقهای فیلم میگنجانند. پیامهایی که حتی در مضمون فیلم ، مخاطب دچار سردرگمی میشود ؛ که آخر میخواستی بگویی با قصاص مخالفی یا موافق؟ اگر فیلمهایی چون لانتوری، رسالت هنر را تنها بازنمایی واقعیات میدانند و میگویند آری وظیفه ما تنها نشان دادن است و تصمیمگیری با خود مردم است، در جواب باید بگوییم اینان از تاریخ هنر تنها گزارهای شنیدهاند و خودشان هم معنیاش را نمیدانند؛ با قبول همین هم یک هزار و پانصد سالی از جریان فکری دنیا عقباند و اگر نه حرفی برای گفتن دارند و فرم هم خوب میدانند دیگر این ادا و اطوارها چیست؟حال این شد تاثیرات منفیای که یک فیلم میتواند بر روی مخاطب بگذارد که خدا را شکر همه لانتوری از این لحاظ کم نگذاشته است، اما تاثیرات مثبتی که یک فیلم میتواند بر مخاطب و جامعه بگذارد چیست و نسبت فیلم لانتوری با آن چگونه است؟[lantouri2.moviereviewmag]۲. تاثیرات مثبت:الف | سرگرمی: فیلم بدون شک منبع اصلی سرگرمی در دنیای امروز شناخته میشود. از این لحاظ که ما با تماشای یک فیلم به دنیای جدیدی پا میگذاریم و در آن میتوانیم خودمان را به جای قهرمان داستان قرار دهیم و جامعه را و خودمان را همچون قهرمان فیلم به نهایت آرمان برسانیم. آرمانی که این روزها شاید تجربهاش تنها در سینما امکانپذیر باشد. آرمانی که به معنی دوری از واقعیت است و رهایی از ریا. فاصله بین آرمان و واقعیت را ریا پر میکند. زیرا آدمهایی که میبینند نمیتوانند به واقعیت خو کنند و از طرفی توان رسیدن به آرمان را هم ندارند. این افراد راهی پیش روی خود نمیبینند غیر از تظاهر به جدایی از واقعیت و پیوستن به آرمان، که امروز در کشور ما بسیار به این مسئله دچار هستیم. مسئلهای که سینما با نشان دادن آرمانی که از دل واقعیت برخاسته است و امیدوار کردن مردم به وجود و قابل دسترس بودن آن آرمان، میتواند علاوه بر جنبههای سرگرم کننده سینما، مخاطب خود را بلند قد کند و در جایی بنشاند که از ریا رهایی باید و در مسیر آرمان برخواسته از واقعیت جامعه قرار بگیرد. فیلم لانتوری سرگرم میکند اما نه در واقعیت خانه دارد و نه به آرمانی خودش را نزدیک میکند و اصلا قصد ندارد نزدیک کند. سرگرمیاش هم بماند، خودمان میدانیم نه تعلیق و نه خط روایی سرگرم کنندهای در داستان است و نه اصلا لحظات سینماییای در فیلم میبینیم، پس چیست؟، بماندب | ترویج کار گروهی: برای تهیه یک فیلم موفق علاوه بر کارگردان به فیلمنامه نویس، فیلمبردار، بازیگران، تهیهکننده و طراحی لباس و صحنه و نیاز است که همگی در کنار هم چنانچه به صورت منظم و با هدف مشخص کار کنند میتوانند فیلم خوبی را بسازند که موجب آن شود که مخاطبان آن فیلم، گروه فیلمسازی و کار گروهی آنان را مورد تحسین قرار داده و علاوه بر پیام اصلی فیلم متوجه این موضوع مهم شوند که کار گروهی میتواند چه نتایج مهم و قابل تحسینی داشته باشد. بگذارید کوتاه و صادقانه بگویم و خود رضا درمیشیان بی شک منظور این حرفم را بهتر میفهمد، رضا جان گوشت رو بیار جلو: فیلمی که روی میز تدوین در بیاد باید به پای کارگردانش فاتحه خواند.ج | به نمایش گذاشتن فرهنگ و هنر یک کشور: فیلم با نشان دادن فعالیتهای انسانی میتواند موجب گسترش فرهنگ یک جامعه شود و چگونگی درک بهتر این فرهنگ برای دیگر نقاط جهان را تشریح نماید. علاوه بر این ما در کشوری زندگی میکنیم که دارای اقوام متفاوتی هستیم و آشنایی با فرهنگ آنها موجب آن میشود که بهتر بتوانیم به درک مشترکی از زندگی در کنار یکدیگر برسیم و نسبت این مهم با لانتوری کهد | فیلم الهام بخش به جامعه: فیلم میتواند به گونهای عمل کند که به افراد یک جامعه برای تبدیل شدن به انسانهایی شجاعتر، باهوشتر، وفادارتر و دارای قدرت تشخیص بالاتر یاری برساند. یعنی به مخاطبین خود آموزش دهد چگونه مثبت فکر کنند و مثبت بیاندیشند و احساس خوبی نسبت به خود داشته باشنده | خنده: فیلم در سادهترین نوعش که تنها با خلاقیت همراه است میتواند مخاطبین خود را که دچار روزمرگی شدهاند با دارویی سحرآمیز به زندگی دوباره برگرداند و آن داروی سحرآمیز خنده است. از فیلمی با موضوع قصاص نمیتوان انتظار خنده داشت. هرچند فیلم سعی کرده بود با استایل بازی و بزلهگوییهای بازیگران لحظات شیرینی را خلق کند، اما کمدی و خنده باید در جان کارگردان باشد تا به عمق اثر بنشیند. به طور کلی میتوان گفت، زیست هنرمند در اثرش هویداست. توصیه میشود به رضا درمیشیان، پنج روز در هفته، برنامه خندوانه.اما چه کنیم با این حمله سریع مغولِ مدرنیته به کشورمان، کشوری که پیش از رسیدن به مفهوم مدرنیته، در خودش به دگردیسی پرداخته است. حتی پست مدرن شده و هرکس با قرائت خودش از زندگی دست به ارائه ملاک درستی و نادرستی میزند و بر سر موضوعاتی چون قصاص، که بزرگان بسیاری در آن توجه و غور داشتهاند، به دنبال معیاری میباشد تا مطلقگرایی را به هر شکلی که میشود زیر سوال ببرد، چه میشود کرد؟ ما هم شبیه بسیاری از هنرمندان، نگران این حمله هستیم اما هر روشی را برای دفع این خطر جایز و عاقلانه نمیدانیم و هنرمندانه عمل کردن را (که همراه است با خردمندانه عمل کردن)، اصل اساسی کار هنرمندانه میدانیم.انتهای پیام/ج
Sunday, 22 December , 2024