قاتل:از ساغر خواستگاری کردم اما او گفت همسر و فرزند دارد و در این مدت، این موضوع را از من مخفی کرده بود
به گزارش سرویس حوادث ندای گیلان: زن جوان به بهانه خرید از خانه خارج شد و تا فردای آن روز بازنگشت. خانواده اش بسیار نگران شده بودند.
او هیچوقت بدون اطلاع جایی نمیرفت و همین موضوع، آنها را نگران میکرد. خانواده نگران همه جا را دنبال ساغر گشتند. به دوستان و آشنایان ساغر هم زنگ زدند اما خبری از او نبود. تصمیم گرفتند، موضوع را با پلیس درمیان بگذارند.
ماموران پس از بررسی پرونده، هیچ ردی از زن مفقود به دست نیاوردند. تحقیقات کارآگاهان ادامه داشت که فردی ناشناس با خانواده ساغر تماس گرفت و گفت، آخرینبار دخترشان را نزدیک راهآهن دیده است. این تماس،سرنخهای دیگری را همراه خود آورد. ماموران در جریان تحقیقات دریافتند، ساغر با مرد جوانی رابطه داشته و او را دستگیر کردند.
او پس از انتقال به اداره آگاهی در بازجوییهای اولیه، منکر ارتکاب به قتل شد اما در ادامه لب به اعتراف گشود و گفت: از حدود هشت ماه پیش با ساغر دوست بودم. من به او علاقهمند بودم و میخواستیم با هم ازدواج کنیم. روز حادثه همراه او به حوالی کردان رفتیم که در آنجا
کنا: زن جوان به بهانه خرید از خانه خارج شد و تا فردای آن روز بازنگشت. خانواده اش بسیار نگران شده بودند.
او هیچوقت بدون اطلاع جایی نمیرفت و همین موضوع، آنها را نگران میکرد. خانواده نگران همه جا را دنبال ساغر گشتند. به دوستان و آشنایان ساغر هم زنگ زدند اما خبری از او نبود. تصمیم گرفتند، موضوع را با پلیس درمیان بگذارند.
ماموران پس از بررسی پرونده، هیچ ردی از زن مفقود به دست نیاوردند. تحقیقات کارآگاهان ادامه داشت که فردی ناشناس با خانواده ساغر تماس گرفت و گفت، آخرینبار دخترشان را نزدیک راهآهن دیده است. این تماس،سرنخهای دیگری را همراه خود آورد. ماموران در جریان تحقیقات دریافتند، ساغر با مرد جوانی رابطه داشته و او را دستگیر کردند.
او پس از انتقال به اداره آگاهی در بازجوییهای اولیه، منکر ارتکاب به قتل شد اما در ادامه لب به اعتراف گشود و گفت: از حدود هشت ماه پیش با ساغر دوست بودم. من به او علاقهمند بودم و میخواستیم با هم ازدواج کنیم. روز حادثه همراه او به حوالی کردان رفتیم که در آنجا از ساغر خواستگاری کردم اما او گفت همسر و فرزند دارد و در این مدت، این موضوع را از من مخفی کرده بود. با شنیدن این موضوع، انگار یک سطل پر از آب یخ بر سرم خالی کردند.
جا خوردم. باورم نمیشد ساغری که من دوستش داشتم، آنقدر بد باشد که با وجود داشتن همسر و فرزند، احساسات مرا هم درگیر خودش بکند. او را دوست داشتم اما یکدفعه با تمام وجود از او بدم آمد. با دست، ضربه محکمی به سرش زدم که سرش محکم به شیشه ماشین برخورد کرد و جان سپرد. ابتدا جسد را حوالی کردان رها کردم اما بهدلیل این که میترسیدم دستگیر شوم، جسد را به بیابانهای اطراف کرج بردم و در آنجا به آتش کشیدم
. با شنیدن این موضوع، انگار یک سطل پر از آب یخ بر سرم خالی کردند.
جا خوردم. باورم نمیشد ساغری که من دوستش داشتم، آنقدر بد باشد که با وجود داشتن همسر و فرزند، احساسات مرا هم درگیر خودش بکند. او را دوست داشتم اما یکدفعه با تمام وجود از او بدم آمد. با دست، ضربه محکمی به سرش زدم که سرش محکم به شیشه ماشین برخورد کرد و جان سپرد. ابتدا جسد را حوالی کردان رها کردم اما بهدلیل این که میترسیدم دستگیر شوم، جسد را به بیابانهای اطراف کرج بردم و در آنجا به آتش کشیدم.رکنا
Monday, 25 November , 2024